خواست خدا (حکایت)

خواست خدا (حکایت)

حکایت,حکایت خواندنی,حکایت کوتاه

 

 

يكي از زهاد را بيماري عارض شد. شخصي به عيادت او رفت و او را شادمان ديد و زبانش را به شكر و ثنا متذكر يافت.

 

گفت: مي خواهي كه خداي تعالي تو را شفا دهد؟

 

گفت: نه.

 

گفت: مي خواهي به وضع بيماري بماني؟

 

گفت: نه.

 

گفت: پس چه مي خواهي؟

 

گفت: آن را مي خواهم كه خدا مي خواهد.




[ دوشنبه 22 تیر 1394 ] [ ] [ داستانی ]

[ نظرات (0) ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه