بهائیان همواره در عرصه های حقوق بشری یکی از سوژه های تبلیغاتی دنیای غرب علیه ایران بوده اند گویا این جماعت، مظلومان و ساکتان تاریخ بوده و در حق انها ظلمی بزرگ رقم خورده است اما آنچه کمتر مورد بررسی و توجه قرار گرفته اعمال شنیع این فرقه در قالب ترور، آدمکشی، قتل و کشتار بوده است .
گروه گزارش ویژه مشرق؛ پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، بهائیان همواره در عرصه های حقوق بشری یکی از سوژه های تبلیغاتی دنیای غرب علیه جمهوری اسلامی بوده اند گویا این جماعت ،مظلومان و ساکتان تاریخ ایران بوده و در حق انها ظلمی بزرگ رقم خورده است شاید تاکنون فکر می کردید بهائیت ، یکی از فرقه های انحرافی است و توسط کانونهای استعماری ایجاد شده است .
ادامه مطلب ...
[ سه شنبه 28 اردیبهشت 1395 ] [ ] [ داستانی ]
مقدمه
علمای وهابی معتقدند که نشر اعتقادات ابن تیمیه در قرن هفتم هجری و جهت گیری جدیدی که وی در کلام اسلامی ارائه نمود ،اسلام را در مسیر توحید ناب قرار داد،چرا که معتقدند مسلمانان بعد از دوره صحابه و تابعین به مرور مشرک شده و برخی از افراد، علی الخصوص ابن تیمیه راه درست توحید و مبارزه با شرک و بدعتها را پیش پای تمدن اسلامی گذارد! لذا پیروان او در صدد برآمدند تا موقعیت او را در نفوس و اذهان بزرگ جلوه دهند و او را در اختلاف مذاهب و کلام و فقه و تفسیر و حدیث متخصص معرفی کنند،لذا به وی لقب شیخ الاسلام داده اند تا وانمود کنند که مانند آن در تاریخ اسلام دیده نشده !
ادامه مطلب ...
[ شنبه 14 آذر 1394 ] [ ] [ داستانی ]
میل به خرافه و توسل به غیر خداوند متعال و یکتا، همچنان در میان جوامع غربی و شرقی رواج دارد. گرایش هایی که از پرستش تا تقدیس و تکریم غیر خدا و عادات و عقاید خرافی را در بر میگیرد. در این گزارش به برخی از بارزترین و شایع ترین موارد پرستش غیر خدا، تقدیس و تکریم اشیاء و عادات و عقاید خرافی و باطل غرب و شرق پرداخته خواهد شد.
شایعترین و در عین حال آشکار ترین گرایش خرافی که پیامبران الهی از جمله حضرت ابراهیم (ع) و پیامبر گرامی اسلام (ص) سعی در ریشه کنی آن از جوامع انسانی زمان خود داشتند، گرایش به بت پرستی به جای پرستش خداوند یکتا بود.
بت پرستی به معنای پرستش یک شیء به عنوان خدا و یا انجام اعمالی شبیه به پرستش، همچون ادای احترام بیش از حد به هر چیزی جز خدای واحد است. بتپرستی در تمامی ادیان ابراهیمی به شدت منع شده است، البته مصادیق بتپرستی ممکن است میان این ادیان متفاوت باشد.
در ادیان غیر ابراهیمی پرستش اشیاء دستساز منعی ندارد، اما در داخل آن ادیان از لفظ "بتپرستی" استفاده نمیشود.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
آنچه معتقدين يوگا می خواهند..
آنچه معتقدين يوگا ميخواهند ما ندانيم
اگر عرفان به معني راهي است كه به رضايت خداوند (كه هم مبدأ هستي است و هم برگشت همه چيز به او است) ختم ميشود بايد پرسيد با چه اطميناني ادعا ميشود كه يوگا انسانها را به اين رضايت ميرساند؟
در نگاه اسلام هر چند به جسم توجه ويژهاي شده و نظافت و پاكي جسم و سلامت و شادابي بدن به صورت برجستهاي لحاظ گرديده است، اما همه اينها بر اين مبناست كه بزرگان دين، جسم را مركب روح معرفي كردهاند و اصالت را به روح انسان- كه نفخهاي الهي است و خلق ويژه خداوند است- دادهاند و جسم از اين نظر كه پايگاه روح و حامل آن است كرامت يافته است. اين ايده كه «همان كرداري كه باعث ميشود گروهي در جهنم بسوزند، يوگي آزادي خويش را از همانجا به دست ميآورد» در منطق اسلام توهمي بيش نيست و براي پرورش روح، دستوراتي همگاني و مشترك تحت عنوان اوامر ونواهي الهي تشريع شده است و اين طور نيست كه بيبندوباري جنسي براي بعضي گناه و براي بعضي عامل رستگاري باشد. طبق متون اسلامي هرچند كه با نظر به زمينههاي ژنتيكي و بسترهاي اجتماعي، روح انسانها ممكن است گرايشهاي مختلفي پيدا كنند اما روح همه انسانها براي تكامل و تعالي نياز به دستهاي از اعمال و رفتارها دارند كه نياز مشترك همگان است و بدون اين دسته از اعمال كه در حكم اصول و زيربناي پرورش روح است، گرايشهاي فردي هر انسان راه به كمال و سعادت نخواهد برد. اين اصول اعمال كه تحت عنوان «واجبات و محرمات » نيز از آنها ياد ميشود، برآمده از خصوصيتهايي فراگير و مشترك در روح انسانهاست كه باعث جعل دستهاي از قوانين مشترك براي سير و تعالي روح شده است.
سؤالي كه بسياري از افراد نا آشنا با يوگا ميپرسند در مورد ادعاهايي است كه در يوگا در مورد هفت بدن، هفت چاكرا، ناديها و كنداليني آمده است. اين سؤال به ذهن هر خواننده و ناظر بيطرفي ميرسد به راستي با كدام پشتوانه اين ادعاهاي به ظاهر روحاني و فلسفي به اثبات رسيده است؟ اگر اينگونه عقايد به علوم تجربي متكي است در چه علمي و كدامين آزمايشگاه علمي، اين ايدهها به اثبات رسيده است؟ تاكنون هيچ دانشمندي در حوزه علوم تجربي ادلهاي بر اثبات آن اقامه ننموده است و هيچكس مدعي وجود 72 هزار نادي و 88 هزار چاكرا در بدن نبوده است. يكي از دلايل اختلاف نظر درمورد تعداد ناديها و چاكراها در بين يوگيها همين امر است.
از طرف ديگر دليل عقلي و برهاني قابل قبولي هم در كتابهاي مربوط به يوگا ارائه نشده است. روشن است كه دلايل عقلي بايد چنان روشن باشند كه درك آن براي هر عقلي بديهي و خالي از شك و ترديد باشد. اگر دليلي براي اكثر مردم قابل قبول باشد و تعدادي را به اقناع نرساند اين دليل به ظاهر دليل بوده است ولي در واقع در شكل يا محتوا دچار اشكال بوده است به همين جهت برهان فلسفي و استدلال منطقي محسوب نميشود، در نتيجه يقين و علم نميآورد و حداكثر براي مخاطب گمانآور است.
از سوي ديگر در يوگا براي اثبات اينگونه ادعاها، دليل نقلي كه برخوردار از پشتوانه وحياني باشد هم وجود ندارد. چراكه در يوگا اساساً وحي به معناي رايج كه خبر از غيب و عالم معنا منظور باشد وجود ندارد و آن چه هست حداكثر وجود تجربه ادعا شده از جانب يوگي هاست. بديهي است كه اينگونه تجربيات مادامي كه برهاني از جانب عقل به كمك آن نيايد يا دليلي از منبع غيبي كه متكي به پشتوانه عقلي است به تأييد او برنخيزد، حجيت ندارد و قابل قبول نخواهد بود. بگذريم كه اثبات اين ادعاها تأثيري در اثبات حقانيت يوگا در ديگر حوزهها نخواهد داشت.
بعضي امروزه به خاطر شباهت بعضي از تكنيكهاي يوگا با ركوع و سجده و تشهد و قيام، سوگوارانه نداي پيوند اسلام با يوگا سر ميدهند و شعار يكي بودن عرفان اسلامي و معنويت يوگيها را تبليغ ميكنند و به عنوان مرامي برآمده از متن اسلام و حتي به عنوان عرفان اصيل اسلامي از يوگا نام ميبرند. آيين يوگا با عرفان اسلامي چنان با هم آميخته است كه تفكيك آنها از هم مشكل است.
ناگفته نماند كه مروجين يوگا بسياري از كرامات و معجزات اولياي الهي را به نفع خود تبيين ميكنند و آن را به گونهاي با كنداليني يا چاكرا و.. پيوند ميزنند. چنان كه دريكي از اين كتابها نه فقط معجزه حضرت عيسي از اين منظر توجيه شده است بلكه به صليب رفتن عيسي هم با همين منطق لازم شمرده شده است.
«اثري را كه حضرت مسيح(ع) 2 هزار سال پيش بر مردم ميگذاشت در نظر بگيريد. او از واسطهها، يعني بدن حواريون استفاه ميكرد و آتش كنداليني اين حواريون بر اثر حضور فوري حضرت مسيح(ع) تشديد ميگرديد. اما همين امر براي بقيه مردم نيز پيش ميآمد، در حالي كه آنها تسلط كافي بر خويشتن نداشتند تا در برابر فشار نيروي گسترده كنداليني كه از بدن حضرت مسيح(ع) ساطع ميشد مقاومت كنند. چند تن از حواريون اين كار را براي رسيدن پيام مسيح به نسلهاي آينده انجام دادند، ولي از مردم ديگر در آن زمان هيچ انتظاري وجود نداشت، زيرا اين نيرو براي آنها بسيار زياد بود. زماني كه از وجود چندتن افرادي كه بتوانند پيام مسيح(ع) را به نسلهاي آينده برسانند، اطمينان حاصل شد بايد بدن مادي حضرت مسيح(ع) نابود ميشد تا بر افراد عادي اثرات بدي گذاشته نشود… در كتابهاي مسيحي از آتش كنداليني به عنوان سه جنبه پدر، پسر و روح القدس ياد شده است.»
همچنان كه از كتابهاي يوگا نقل شد يوگا به عنوان عرفان مطرح است. حال سؤال اين است كه كدام عرفان؟ اگر عرفان به معني راهي است كه به رضايت خداوند (كه هم مبدأ هستي است و هم برگشت همه چيز به او است) ختم ميشود بايد پرسيد با چه اطميناني ادعا ميشود كه يوگا انسانها را به اين رضايت ميرساند؟ گيريم كه بيداري كنداليني در بدن حقيقت داشته باشد و قصه چاكراها و ناديها همگي درست باشد و به فرض كه انسان بتواند در سايه يوگا، تنشهاي رواني و استرسهاي روحي خود را كاهش دهد و با يادگيري چند هزار تكنيك در يوگا به انظباط ذهني هم دست يابد، دست آخر چه تضميني وجود دارد كه با اين امور رضايت خداوند حاصل شده است؟
و اگر منظور از عرفان رسيدن به قدرتهاي غيرعادي است كه مرتاضان ادعا ميكنند كه بايد گفت اولاً اينگونه قدرتها- ضمن اينكه با معجزات و كرامات اولياي الهي از نظر ماهوي تفاوت دارد و از دو سنخ محسوب ميشوند- دوماً مخصوص يوگيها و مرتاضان نيست و به علاوه اينگونه قدرتها به خودي خود دليل بر هيچ امري نيست و نه حكايتگر راه حقيقت و عرفان ناب و معنويت راستين.
به علت بيارتباط بودن عرفان ادعايي يوگا با عرفان حقيقي است كه يوگا نسبت به «باخدايي» و «بيخدايي» موضعي ندارد و همه كس را ميپذيرد و حتي منكر خدا هم ميتواند يك يوگي باشد.
«كسي كه به خدا اعتقاد ندارد ميتواند از كيش يوگا بهره ببرد با اين توضيح كه درك مراحل بالاي يوگا (سمادهي) براي او راهي است به سوي شادابي و تجديد انرژي يا حالتي است ذهني كه در آن احساس يكي بودن با كائنات در او موج ميزند. بهر تقدير باور ديني، جنسيت، سن و نژاد هرچه باشد با يوگا همخوان است به تعبير راماكريشنا: «از طريق يوگا، يك هندو، هندويي بهتر، يك مسيحي، مسaيحي بهتر، يك مسلمان، مسلمان بهتر و يك يهودي، يهودي بهتري خواهد بود.»
منبع: جوان آنلاين
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
شمنیسم مکتبی طبیعت گرا
مکتب شمنیسم از جمله مکاتب عرفانی میباشد که در تقسیمبندیها به عنوان مکتب طبیعتگرائی وهمجو، معرفی میشود که در واقع نوعی طبیعتگرائی معنوی به حساب میآیند.
طبیعتگرائی معنوی از آنجا آغاز شد که انسان، رزق و روزی، نعمت و بلاها را در گروه نیروی طبیعت دانست و ایمان یافت که نیروی برتر و رازآلود طبیعت، بر همه شئون آدمی سیطره دارد. بدین ترتیب با تامل در نفس خود به نیروی عظیم طبیعت پی برد؛ از این رو نفس خود را کاوید، تا راهی برای ارتباط و بهرهبرداری از این نیروی بیکران بیابد. با آمیخته شدن خود اندیشی مذموم و ممدوح از این کاوشهای ذهنی، شیوهها و مکاتب معنوی گوناگونی پدید آمد و تحریفهائی در تعالیم ادیان وارد شد.
در این چارچوب، معنویت به معنای پذیرش نیروی برتر و محیط بر پدیدههای مادی طبیعی است که در تمامی مظاهر طبیعت جریان دارد و عرفان به معنای شناخت و ارتباط با نیروست.
یکی از دو مکتب عمدهای که میتوان در چارچوب عرفان طبیعتگرا به تحلیل کشید، عرفان بومیان آمریکا و آفریقاست که به دلیل گزینش شیوههای توهمی برای شناخت و ارتباط با نیروی طبیعت، با صفت وهمجو توصیف میکنیم.
در مقابل، شیوه معنوی عدهای از مردمان شرق دور را که روشهای واقعنگرانه اختیار کردهاند، طبیعتگرائی واقعنگر مینامیم. البته این تقسیم لزوما به معنای مرزگذاری دقیق نیست؛ زیرا هم طبیعتگرائی واقعنگر دارای عناصر موهوم است و هم طبیعتگرائی وهمجو از واقعنگری خالی نیست.
مهمترین باورهای مکتبهای عرفانی طبیعتگرا، اعتقاد به خدا، یا پرستش ارواح نیاکان است؛ زیرا به نیروی طبیعت پیوسته و چه خوب و چه بدشان در عالم تاثیرگذار میباشند. همچنین عقیده به اشیائی (Mnan) که منبع نیرو هستند و جاندارانگاری(Animism) مظاهر طبیعی از دیگر باورهای این مکاتب میباشد.
در مکتب شمنیسم، شمن کسی است که قدرت جادوئی دارد و میتواند با نیروی موثر بر طبیعت ارتباط برقرار کند و در مداوای بیماران، رفع مشکلات قوم خود، طلب روزی و افزایش برکت، آن نیروها، را به کار گیرد.
از آنجا که مهمترین کار شمنها شفای بیماران، حفظ حیات و رفع خطرات از مردم است، لازم است که خودشان به نوعی این مراحل را پشت سر گذارند؛ یعنی در حالت خلسه، مرگ توهمی را تجربه کرده و حیات مجدد را بچشند. راه یا شرط دیگر شمن شدن، فراخوانی به وسیله ارواح است. شرط دیگر، ریاضت و عزلت برای رسیدن به شهود چهره ارواح مددکار و شنود پیام آنهاست. جنون و اختلال روانی و سپس خوددرمانی به دست کسی که صلاحیت مقام شمنی را دارد، از دیگر شروط آن میباشد.
این مکتب همچنین از عقائد زیربنائی همچون تعدد روح انسان و غیره برخوردار است. با بررسی این مکتب و عقائد آن، میتوان گفت که این مکتب میکوشد با ایجاد تغییر در شالودههای عادی احساس و ادراک، جهان را به گونهای دیگر ببیند و از نیروهای پنهان در طبیعت به نفع خود و قبیله استفاده کند. نیروهای فوق طبیعی و بیان دقیقتر پنهان در طبیعت یا نافذ بر آن به صورت رویاهای موهوم برای شمن نمودار میشود. این رویاها، معمولا مطابق با اسطورههای قبیلهای است که شمن به آنها باور داشته، روی آنها فکر میکند و متمرکز میشود. حتی هوادارن پرو پا قرص شمنیسم، در میان مردمشناسان، روانشناسان و محققانی نظیر هرمانس کاستاندا، مشاهدات شمنیستی را موهوم میدانند.
متاسفانه امروزه همین باورها منشاء پیدایش گروههائی از جوانان به ویژه در آمریکا شده است که خود را شیطانپرست معرفی و به راستی در ظاهر و رفتار و کنسرتهایشان شیطان را مجسم کردهاند.
در بهترین صورت، شمنیسم برتری انسان را بر سائر موجودات و حیوانات انکار میکند؛ حتی تشرف به القاب حیوانی، نظیر خرس بزرگ، گوزن سیاه، سگ زرد و … ویژه شمنها و بر اساس رویاهائی است که هنگام اتحاد با نیروهای پنهانی طبیعت مشاهده میکنند. بنابراین مشخص است که غایت مسیر عرفانی شمنیسم، وهم در وهم بوده و معطوف به اتحاد، فنا، شهود نیروی پنهان طبیعت و صورتهای موهوم منسوب به آن است.
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
تائوئیسم عرفان طبیعتگرا
مبنای تقسیمبندی عرفانهای غیراسلامی چیست و عرفان تائوئیسم در چه دستهای قرار میگیرد؟
نهايت عرفانهاي غير اسلامي، برخي روشنبينيها، آينده بيني و پيشگويي است و گاهي راه رفتن روي آب و حركت در هوا و غلبه بر نيروي جاذبه است، پشه هم ميتواند روي آب راه برود. اين عرفانها ذرهاي ارزش ندارند، خليفهالله و انسان كامل كجا معنا مييابد. به طور كلي برمبناي غايتشناسي ميتوان مكاتب عرفاني را به اين ترتيب دستهبندي كرد:
مكاتب عرفاني يا خداگرا هستند يعني سرانجام سير و سلوكشان به فناي در جلوههاي خداوند ميرسد مثل عرفان در اديان ابراهيمي، يا انسانگرا هستند كه نهايت سيرشان به لايههاي عميق و والاي وجود انسان ميرسد مثل عرفان هندويي كه به آتمان (نفس متعالي) پايان مييابد و يا طبيعتگرا هستند و سرانجام به اتحاد با نيروي طبيعت دست مييابند مثل عرفان تائوئيسم كه به فناي در تائو فرجام ميگيرد. بنابراين مكاتب معنويتگراي عرفاني را به خداگرا، انسانگرا و طبيعتگرا تقسيم ميكنيم.
اين تقسيم را ميتوان ادامه داد مثلاً مكاتب خداگرا سه شاخه پيدا ميكنند عرفان خداگراي انسان باور كه عرفان اسلامي است به اين معنا كه خداوند را به عنوان غايت سير وسلوك معرفي ميكند و استعداد و شايستگي انسان را به عنوان خليفه الله و مظهر تمام صفات عالي الاهي باور ميكند. عرفان مسيحي خداگراي انسان انگار است زيرا براي خداوند تجسمي انساني قائل است و او را از مرتبة والا فروميآورد. در عرفان يهودي با نوعي عرفان خداگراي انسان ستيز روبرو هستيم چون خدا سرچشمة شرّ و جور و گناه است و انسان با درگيري و گاهي سركشي در برابر او ميتواند به او نزديك شود. شيطانگرايي و شيطانپرستي در روزگار ما ريشهاي محكم در عرفان يهودي دارد.عرفان انسانگرا نيز دستكم دو شاخة اصلي پيدا ميكند: الاهي همان عرفان هندويي است كه خالق جهان (برهمن) را با نفس متعالي انسان (آتمن) اساساً يكي ميداند. آنها جملة معروفي دارند كه ميگويند آتمن همان برهمن است و برهمن همان آتمن است. ديگر عرفان انسانگراي الحادي است كه در بوديسم تحقق يافته است. در اين سنت معنوي خدايي وجود ندارد و نهايت سلوك عرفاني رسيدن به مرحلة آناتمان يا نابودي نفس است مرحلهاي كه نفس به عنوان جوهر درك كنندة رنج با همة تعلقات و آرزوها و اداركات و نادانيهايش و به تعبير بوداييان با همه (دارما)ها از بين ميرود و در افق برتر رهايي را تجربه ميكند.
عرفان طبيعتگرا نيز به دو شاخة اصلي واقع بين كه تائوئيسم نمايندة آن است و وهمگرا كه در شمنيسم تبلور يافته، تقسيم ميشود. تائوئيسم وحدت با نيروي طبيعت را در متن زندگي و تحولات آن تجربه ميكند، اما شمنيسم كه بيش از همه در عرفان سرخپوستي و شيطانپرستي به چشم ميخورد به اوهام و سرگرمي با سحر و جادو و استفاده از مواد مخدر و توهمزا ميپردازد.
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
تحليلي بر آیین عرفانی «یوگا»
با يك نگاه جامع به تمامی فرقهها، نحلهها و جريانهای معنويتگرا كه هماكنون در جهان به فعاليت مشغول هستند، میتوان آنها را به هفت دسته كلی تقسيمبندی كرد كه عبارتند از آئينهای معنوی هندی، كيشهای معنوی آمريكايی، عرفان مسيحيت، عرفان يهود يا كابالا، عرفان چينی يا آئينهای ذنبوديسم، فراعلم و در نهايت پديدهای بسيار جذاب و مؤثر به نام سينمای ماوراء يا فيلم و كارتونهای معنا گرا.
در بخش اول آئين معنويتگرای هندی را به دو بخش عمده آئينهای باستانی و عرفانهای نوظهور معنويتگرا طبقه بندی كرديم. همچنين آئينهای باستانی خود شامل پنج گروه ودا، برهمن، جين، بودا و تنتره هستند، اما آنچه بخش اصلی سخن ما را تشكيل میدهد، كيشها و آئينهای نوظهور معنويتگرای هندی است كه تعداد آنها نيز بسيار زياد است و ما در اين سلسله نشستها تنها به هفت نمونه از آنها اشاره خواهيم كرد.
اين هفت آئين نوظهور معنوی عبارتند از يوگا، آئين معنوی اشو، آئين معنوی سایبابا، كيش معنوی رامالله، آئين معنوی كريشنا، عرفان يوگاناندا و در نهايت آئين دالایلامای تبتی.
به جهت اينكه مباحث حول اين آئينهای معنوی هدفدار باشد و متوجه باشيم كه اين مباحث با رويكردی ايرانی بررسی میشود، يعنی اينگونه نيست كه اين مباحث مربوط به سوی ديگری از دنيا باشد، بلكه جريانهايی رايج در كشور خودمان است، لازم است نيمنگاهی به وضعيت يوگا در كشورمان داشته باشيم.
هماكنون در بازار كتاب ايران بالغ بر 200 اثر پيرامون يوگا موجود است، تأليف، ترجمه و انتشار 200 كتاب در باب يوگا در طی دو دهه رقم بالايی است. در فضای مجازی نيز بالغ بر 1000 سايت در باب يوگا فعال است كه البته منظور از سايت شامل وبلاگ فعال نيز میشود. معمولاً اينگونه سايتها از جذابيتهای بصری و گرافيكی بالايی برخوردار هستند.
براساس آمار تقريبی و غيررسمی، حدود 200 مركز آموزش يوگا فعال در تهران است كه اين رقم در كل كشور به بالای 2000 مركز فعال میرسد. البته برخی از اين مراكز آموزش يوگا بهصورت غيررسمی فعاليت میكنند و مجوز قانونی ندارند.
هماكنون دانش يوگا با سه فصلنامه رسمی در كشور تبليغ میشود همچنين حدود دو دهه است كه انجمن علمی يوگا بهشكل رسمی مشغول فعاليت است. لازم به ذكر است انجمنهای علمی مجوز فعاليت خود را از وزارت علوم اخذ میكنند و وابسته به اين وزارت هستند.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
تحليلي بر آئين نوظهور هندی،«اشو»
مروری بر زندگی «اشو»
دومين آئين نوظهور معنوی هندی، آيين «اشو» است، اشو درسال 1931 ميلادی در منطقهای فقيرنشين به نام «كوچوآدا» در هند ديده به جهان گشود و در سال 1990 ميلادی در سن 59 سالگی از دنيا رفت.
پيروان اشو معتقدند كه او نه به دنيا آمد و نه از دنيا رفت، بلكه ميان زمان 1931 تا 1990 به زيارت سياره زمين آمد. به تعبير ديگر پيروان وی معتقدند كه اشو موجودی جاودانه است.
در طی شش دهه حيات اشو، حوادث و اتفاقات متعددی در زندگی وی رخ داده است، برخی از اين حوادث از اهميت ويژهای برخوردارند. يكی از اتفاقات بسيار مهم در زندگی اشو تحصيلات وی است. اشو در حد مقطع كارشناسی ارشد در يكی از دانشگاههای هند به مطالعه و تحصيل فلسفه پرداخت و بعد از تحصيل به مدت 9 سال به تدريس فلسفه در دانشگاه جبال پور اشتغال داشت. مجموعاً میتوان گفت حدود دو دهه از زندگی اشو با تحصيل و تدريس فلسفه مقارن بوده است.
مهمترين حادثه زندگی اشو اين است كه در سال 1981 ميلادی، يعنی 9 سال قبل از وفاتش، برای درمان بيماری سرطان، به ايالات متحده آمريكا سفر كرد. عدهای از مريدان و پيروانش نيز او را در اين سفر همراهی كردند.
اشو سخنور چيرهدستی بود و در آمريكا نيز محافلی تشكيل داد و به سخنرانی پرداخت، اشو توانست در آمريكا نيز پيروانی پيدا كند. در نتيجه پيروان اشو به وی پيشنهاد اقامت در امريكا را دادند و اشو با كمال ميل پذيرفت، زيرا وی سرزمينی بهتر از امريكا برای تبليغ عقايد انحرافی خود نمیيافت.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
پيشينه تاريخی آئين معنوی رامالله
چهارمين آئين نوظهور معنوی متأثر از فرهنگ هندوستان، آئين «رامالله» است. ممكن است ذهن با شنيدن اسم «رامالله» منصرف به فلسطين اشغالی شود، در حاليكه اين آئين ربطی به آن سرزمين ندارد، بلكه آئينی معنوی و متعلق به سرزمين هندوستان است.
برای بررسی سابقه تاريخی آئين معنوی «رامالله» بايد به سده پانزدهم ميلادی بازگشت. در قرن پانزدهم ميلادی، شخصی با نام پانتيس و لقب «شيخ كبير» در هندوستان ظهور كرد. وی در سال 1440 و يا به نقلی در سال 1448 در هندوستان متولد شده است.
پانتیس یا شيخ كبير استادی به نام«رامانانده» داشت كه وی يك اصلاحطلب هندی بهشمار میآمد. پانتيس نزد اين استاد آموزش میديد تا اينكه در سنين جوانی در درون خانواده خويش با يك معزل جدّی روبرو شد.
پدر شيخ كبير مسلمان و مادرش پايبند به آئين ويشنو بود
پدر شيخ كبير يك مسلمان هندو بود و خود را ملزم به انجام تكاليف اسلامی میدانست، بهعنوان مثال گاه به مسجد میرفت و گاه آداب اسلامی را در منزل به جامیآورد. اين در حالی بود كه مادر پانتيس يك هندو ويشنوئيزم بود.
براساس اعتقاد مادر پانتيس، تناسخ يك حقيقت صحيح و مسلم بود. وی به معابد هندوستان میرفت و آداب مربوط به دين خود را انجام میداد، بهعنوان مثال وی اعتقاد به خدايان داشت.در این شرایط بود که شيخ كبير در منزل با تعارضات اساسی ميان پدر و مادر خود مواجه شد.
هر چه شيخ كبير بزرگتر میشد، به تعارضات ميان پدر و مادر خويش بيشتر پی میبرد. در سنين جوانی بود كه شيخ كبير یک تصميم جدی در زندگی خود گرفت. وی قصد کرد كه برای رفع تعارضات ميان آئين مختلف، يك دين جديد تأسيس كند. آئين جديد وی التقاطی از دين اسلام و آئين ويشنو بود.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
اهداف و زمینههای نفوذ عرفانهای کاذب
ادعاهای مدعيان دروغين، اين ادعاها كه شامل طيف وسيعی میشوند، ادعاهايی هستند همچون؛ رمالی، اسطرلاب، پيشگويی، جادوگری، طالعبينی، طلسمنويسی، ارتباط با ارواح و اجنه. اينگونه دعاوی در سطح جامعه به اشكال مختلفی ظهور پيدا میكنند.
گاه شبهات موجود در ذهن افراد باعث تمايل به سمت اين مدعيان دروغين عرفان میشود، بهعنوان مثال ممكن است به ذهن افرادی كه اهل مطالعات تاريخی هستند خطور كند كه برخی از بزرگان و پيشگامان دينی ما نيز اهل علوم غريبه بودهاند، كه در اين ميان میتوان از افرادی همچون؛ خواجه نصيرالدين طوسی متوفی سده هفتم و مرحوم شيخبهايی نام برد.
لازم به ذكر است كه استفاده از علوم غريبه در صورتیكه مبتنی بر مسائل دينی و علمی بوده و از سوی مجتهدی انجام گيرد سخن ديگری است، زيرا كه گاه يادگيری سحر بر مجتهد جامع الشرايط مجاز بلكه و اجب میشود. اما آنچه توسط مدعيان دروغين مطرح میشود اولا دروغ است زيرا آنها بر اين علوم احاطه ندارند ثانيا شرايط ياد گيری آن را واجد نيستند ثالثا هدف آنها تنها كسب درآمد و اغراضی از اين دست است.
مدعيان دروغين دو دستهاند؛ دسته اول نااهلانی هستند كه با استفاده از حقايقی كه اصالت دارد، تنها بهدنبال سوء استفادههای شخصی خود از آن مطالب حقه هستند، دسته ديگر افرادی نالايقاند كه به ذكر مطالبی خرافی كه از پايه ناصحيح است، میپردازند. اين دسته نه مبنای درستی دارند و نه افراد شايستهای هستند؛ همچون طلسمنويسی. همچنين كسانیكه ادعای پيشگويی و ذهنخوانی و يا ارتباط با امام زمان(عج) دارند، از اين قبيل افراد هستند.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
آیین های عجیب از گوشه و کنار ایران
هر جامعه ای از مجموعه آداب و رسوم و فرهنگ خاص خود برخورداراست که بخشی از آن آمیخته با خرافات است. این خرافات در آداب و مراسم ازدواج نمود بیشتری دارد. از نگاه جامعه شناختی آداب و رسوم ازدواج نشانه لایه های فرهنگی هر جامعه است.
از آنجا که خاستگاه و ریشه این مراسم در باورهای اعتقادی هر جامعه است، طبیعی است در این مراسم شاهد رفتاری باشیم که ریشه در احساس و عاطفه انسان ها دارد که به آن خرافه می گویند. در خرافه، رویدادها و حوادثی که با هم ارتباط منطقی ندارند، به یکدیگر ربط داده یا علت و معلول یکدیگر می شوند.
در کشور ما نیز در کنار تنوع مراسم ازدواج، مجموعه ای از اعتقادات و رفتارهای خرافی دیده می شود که البته امروزه با بالارفتن سطح دانش اجتماعی تا حدودی این اعتقادات رنگ باخته یا از بین رفته است. این رفتارها با وجود این که در برخی از قومیت ها و جوامع اجتماعی حمایت می شود ولی در میان اغلب مردم رفتاری غیرعقلانی و فاقد منطق و استدلال است.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
اوج خرافهپرستی در شیراز
منطقهای مشهور به «آبادعلی» در کوههای مشرف به بلوار چمران شیراز سهشنبههای اول هر سال شاهد حضور جمعی از مردم با عقاید خاص است که برای برآورده شده حاجات خود در این مکان جمع میشوند و آداب و رسوم عجیب و غریبی را به جای میآورند! اوج خرافهگرایی و درویش مسلکی این عده تا جایی است که یک درویش را واسطهی حاجات خود و خدا قرار میدهند و با کشیدن حاجات خود بر روی زمین و سنگ، هفت مرتبه دور زدن به دور تپهای در این منطقه، روشن کردن شمع و بستن پارچهی سبز به درختان و … به دنبال برآورده شدن حاجات خود هستند.
ماجرای «عارف عابد علی» و منطقه «آبادعلی»!
این افراد معتقدند در زمانهای دور شخصی که شغلش چوپانی بوده گوسفندان مردم را برای چرا به این منطقه میآورد اما گوسفندانش گم میشوند و برای پیدا شدن گوسفندان اعمالی را انجام میدهد که سرانجام منجر به پیدا شدن گوسفندان میشود! در شجرنامهی این فرد آمده است وی برای پیدا شدن گوسفندانش با چوبدستی خود روی زمین عکس گوسفند میکشد و هفت سنگ را به یک نیت روی هم میگذارد و خدا را قسم میدهد که به مراد دلش برسد و سرانجام در تاریکی شب و به دلیل فرط خستگی به خواب میرود و در خواب مولای متقیان(ع) را به خواب میبیند که به وی آدرس نوری را نشان میدهد که محل گوسفندانش بوده است.
پس از این ماجرا وی شغل چوپانی را کنار میگذارد و به عرفان و ریاضت روی میآورد و از آن به بعد «عارف عابد علی» و آن مکان نیز به «آبادعلی» مشهور میشود و وی نیز چون روز سهشنبه آن اتفاق برایش رخ داده بود هفت سه شنبه را وقفه میکند که به آن مکان رود و به راز و نیاز بپردازد.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
تدخين در آئين نوظهور «سو»
تدخين در آئين نوظهور «سو» نماد معنويت و مايه تطهير ذهن و فكر است.
در يك دستهبندی میتوان كيشهای نوظهور و عرفانهای كاذب را در هفت بخش طبقهبندی كرد كه دسته اول آنها عبارت از كيشهای نوظهور معنوی هند بود.
دسته دوم از جريانهای معنويتگرا كه مربوط به قاره امريكا میشود، تمامی فرقههای معنوی اين قاره را میتوان در چهار بخش دستهبندی كرد كه بخش اول آن عبارت از عرفان سرخپوستی با نماد عقاب بود. عقاب از اهميت والايی در اين فرهنگ برخوردار است تا جايیكه گاه به اين آئين، عرفان عقاب نيز گفته میشود.
همچنين آئين «اكنكار» يا شكل خلاصه آن آئين «اك» نیز در ايران فعاليت میكند، سومين آئين از عرفانهای نوظهور امريكايی نیز آئين معنوی پائولو كوئيلو است و در نهايت چهارمين جريان كه به شكل وسيعی نيز در جهان به فعاليت مشغول هستند، آئين شيطانپرستی مدرن است كه البته بايد گفت كه اصل اين آئين شيطانگرايی است، زيرا پيروان اين آئين قائل به پرستش هيچ موجودی حتی شيطان و ابليس نيز نيستند.
شيطانپرستی يك اشتباه مصطلح است كه در ميان اقشار مردم باب شده، در حقيقت پيروان اين آئين شيطانگرا هستند، يعنی تمايلات شديدی به شيطان و ابليس دارند و اين امر دارای دلايل و وجوهی است كه در جلسات آينده به آن اشاره خواهد شد.
اولين عرفان برخاسته از قاره امريكا مشهور به عرفان سرخپوستی يا عرفان عقاب است. اين آئين برخاسته از كشور مكزيك است و مهد آن سرزمينی در حومه پايتخت مكزيك به نام «اشوارخواران» به معنی انرژیخواران، نورخواران يا خداخواران است. البته بايد توجه كرد كه مراد ايشان از خدا نيز پديده انرژی كيهانی است.
پيروان اين آئين اعتقاد دارند كه اگر انسان دهان خود را بر پديده انرژی كيهانی بنهد، از انرژیهای ديگر آهسته آهسته بینياز میشود، بهطوریكه نقل شده بزرگ رهبران عرفان سرخپوستی ساليانی است كه از خوردن آب و غذا پرهيز میكنند.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
آزادى،شادى و عشق در عرفان هاى نوظهور
دالایى لاما مىگوید: “وقتى در مورد شادى در مکتب بودا صحبت مىکنیم درک ما از آن محدود به یک وضعیت از احساس مىشود. یقیناً بازایستایى (بازایستایى کامل رنج) یک وضعیت حسى نیست. با این وجود مىتوانیم بگوییم این پدیده عالىترین شکل شادى است.”7 اما ممکن است که شادى و آرامش بر اثر تحقق عوامل حقیقى آنها روى دهد.
معنویت از نیازهاى درک شده انسان امروز است که براى ارضاى آن از هیچ کوششى فروگذار نمىکند و از هیج راهى چشم نمىپوشد. در میان کسانى که رداى رهبرى معنوى انسان معاصر را به دوش انداخته اند، کریشنا مورتى بیش از همه بر آزادى تأکید مىکند، دالایى لاما شعار شادمانى را سر داده و اشو از عشق سخن مىگوید.
کریشنامورتى نجات انسان را در آزادى معنوى مىداند و دالایى لاما گمشده بشر را شادمانى معرفى مىکند و اشو راه رسیدن به اوج معنویت را از گذرگاه عشق مىنماید. هر کدام از این دو نفر علاقه مندانى دارند و نظراتشان از سوى گروهى از مردم پذیرفته شده است. در این مقاله کوتاه به بررسى اجمالى این سه مىپردازیم.
هدف از کنار هم قرار دادن این دیدگاهها، نشان دادن سرگردانى و تحیرى است که در مفاهیم ارزش مند انسانى در اندیشه این افراد دیده مىشود. مفاهیمى که هر کس گوشه اى از آن را گرفته و مىخواهد انسان دردمند و سرگشته را با دست آورد خود نجات دهد. این مقاله مرورى است براین افکار و نشان دادن سرگردانى که در آن موج مىزند.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
تحلیلی بر شخصیت رهبر اکنکار
*شخصیت پائول توئیچل
بنیانگذار اکنکار یعنی آقای پائول توئیچل یک آمریکایی بود که پیش یک نامادری بزرگ شد و این نامادری معتقد بود که پائوئل حرامزاده است و نتیجه خیانت شوهرش است و حتی موقعی که این نامادری در حال مرگ بود، در وصیتش نیز گفت این پسر حرامزاده است و همیشه این زن، این بچه(پائول) را اذیت میکرد و باعث شد پائول همیشه با یک عقده حقارت حرامزادگی بزرگ شود،(همیشه خطابش میکردند) و وقتی بزرگ شد، میخواست در ارتش آمریکا استخدام بشود، اما ارتش آمریکا به دلیل همین عقده حقارت او را نپذیرفت تا وقتی که جنگهای آمریکا با فلیپین و… پیش آمد و ارتش آمریکا نیرو میخواست و نیروی دریایی آمریکا او را استخدام کرد و در مدتی که در منطقه جنوب شرق آسیا بود، با دالایی لاما آشنا شد.
یکی دیگر از ویژگیهای پائول توئیچل این بود که فراوان الکل و مشروب میخورد و در یکی از نوشتههایش نیز میگوید الکل بود که من را از گناه نجات داد.
ویژگی دیگر آقای پائول این بود که در جوانی یک ترجمهای از مثنوی مولوی پیدا کرد و آن را خواند و مختصری با عرفان اسلامی آشنا شد، اما مثنوی مولوی را آن هم ترجمه را اگر کسی بردارد و بخواند، آن هم بدون هیچ اطلاع قبلی، معلوم است عاقبتش چه میشود، به قدری نسبت به مثنوی مولوی بیگانه بود که در آثارش میگوید: مولوی 2 کتاب دارد، یکی مثنوی است و یکی کتاب نی، و بشنو از نی را خیال کرده که منظور، کتاب قبلی مولوی است، یعنی این قدر راجع به مثنوی بی اطلاع بوده است.
بعد بر اساس تصوفی که از مثنوی فهمید و افکاری که در تبت و دالایی لاما گرفته بود و همین طور اکنکار (یعنی افکاری که خودش اضافه کرد ) این عرفان را درست کرد.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
خدا از نگاه ساحران سرخپوست و مكزيكی
در قاره امريكا خصوصاً امريكای لاتين و امريكای جنوبی سه كشور بهطور خاص در رابطه با عرفانهای كاذب فعاليت میكنند كه عبارتند از؛ مكزيك، برزيل و پرو. در اين جلسات دو كشور مكزيك و برزيل را مورد بررسی قرار خواهيم داد كه مبدأ و منشأ عرفانهای كاذب سرخپوستی بهشمار میروند، البته هنگامیكه به حوزه آئين نوظهور فراعلم وارد شويم، نيمنگاهی به كشور پرو نيز خواهيم داشت.
آئينهای معنويت گرای امريكايی به چهار دسته كلی منقسم میشوند، اين چهار دسته عبارتند از؛ عرفانهای سرخپوستی، عرفان «اكنكار» و يا بهصورت خلاصه آئين «اك»، آيين معنويتگرای «پائولوكوئيلو» نويسنده برجسته برزيلی و صاحب كتاب معروف «كيمياگر» ـ كه از شهرت خاصی در ايران برخوردار است ـ و چهارم آئين شيطانپرستی و يا شيطانگرايی مدرن.
عرفانهای سرخپوستی بهعنوان اولين جريان از چهار عرفان قاره امريكا مطرح میشود. عرفانهای سرخپوستی برخاسته از كشور مكزيك خصوصاً پايتخت مكزيك يعنی مكزيكوسيتی است. در حومه پايتخت مكزيك شهری است به نام «اشوارخواران» كه بهطور مشخص اين شهر پايتخت عرفانهای سرخپوستی بهشمار میآيد.
اشوارخواران به معنی «نورخواران» يا «خداخواران» است. علت نامگذاری اين شهر به اشوارخواران اين است كه اساتيد نامدار اين شهر سرخپوست و جادوگر هستند و اعتقاد دارند كه نبايد از نيروهای مادی و جسمانی خصوصاً استفاد كرد، بههمين جهت است كه در رابطه با ايشان مشهور شده كه اين دسته از افراد از خوردن آب و غذا ممانعت به عمل میآورند.
سرخپوستان و ساحران شهر اشوارخواران اعتقاد دارند كه در گيتی و هستی، خصوصاً سياره زمين منابع انرژی متعدد و بیشمار است، اگر انسان بتواند اين منابع انرژی را درست و صحيح شناسايی كند و دهان خود را بر روی آن منابع انرژی بگذارد، ديگر نيازمند تأمين منابع انرژی از طريق غذا و آب نيست.
سرخپوستان و ساحران شهر اشوارخواران اعتقاد دارند منابع انرژی در تمام هستی پخش است، ايشان اذعان دارند كه اين منابع در اختيار همه افراد بشر قرار دارد، سهل الوصول است و به صورت رايگان در اختيار بشر قرار داده شده است.
سرخپوستان اعتقاد دارند اين منابع انرژی همگی پاك هستند، در منابع سرخپوستی غذاها و آبهايی را كه بشر استفاده میكند پاك نمیدانند، مخصوصاً اگر از نوع غذاهای آماده امروزی باشد، ضمن اينكه اين منابع انرژی رايگان نيز نيستند. البته بنده اطلاع ندارم كه ادعا بر توانايی انسان مبنی بر ادامه حيات بدون آب و غذا تا چه اندازه میتواند صحيح باشد.
البته در ميان عارفان حتی عارفان اسلامی نيز اين مطلب نقل شده كه عدهای از ايشان از خوردن غذا ممانعت میكردند و يا به كمترين حد آن اكتفا مینمودند، بهعنوان مثال در رابطه با برخی از صوفيان ذكر شده كه در هفته تنها يك مرتبه غذا میخوردند و در همان يك وعده نيز به يك دانه مويز و كشمش اكتفا میكردند.
«ابن خفيف شيرازی» عارف سده پنجم هجری كه قبر وی در بازار وكيلآباد شيراز است و اخيراً توسط سازمان ميراث فرهنگی بازسازی شده است، به اين عارف از آن جهت ابن خفيف اطلاق شده كه وی بسيار خفيفالمؤونه بود، يعنی به اندك قوت و غذا اكتفا میكرد.
عرفا عمدتاً به دنبال «قوت القلوب» يعنی غذای جان هستند. اين مطلب در ميان مرتاضان هندی نيز بسيار شايع است كه از يك تا دو هفته از آب و غذا استفاده نمیكردند و بدون هيچگونه مشكلی به حيات خود ادامه میدادند. در مجموع میتوان گفت كه جسم انسان بسيار پيچيده است، بهطوریكه شايد بتوان گفت تا ابد پيچيدگیهای آن برای انسان مشخص و ظاهر نخواهد شد.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
بررسی آیین عرفانی «سای بابا»
سومين کیش معنوی هند، آئين معنوی «سایبابا» است. سایبابا در سال 1947 ميلادی در هند چشم به جهان گشود و در تاريخ سوم ارديبهشت سال 1390 شمسی از دنيا رفت.
سایبابا در پيشبينیهای خود اعلام كرده بود كه در سن 96 سالگی از دنيا خواهد رفت، سای بابا 13 سال قبل از پيش بينی خود يعنی در سن 83 سالگی از دنيا رفت. وی شش كتاب معروف دارد كه معروفترين كتاب وی با عنوان «تعلیمات ساتيا سایبابا» شهرت يافته كه در دو جلد بارها تجديد چاپ شده است.
رنگ نارنجی؛ نماد آئين معنوی سایبابا
سای بابا در چند سال اخير با عنوان «پدر عرفانهای نوظهور» شهرت پيدا كرده بود، مراجعات متعددی از سراسر دنيا از جمله ايران به هند برای ديدار و مشاورههای معنوی با سایبابا و اطرافيانش صورت میپذيرفت و در مجموع میتوان گفت سایبابا شخصيتی معروف و مشهور برای ايرانيان بود.
نماد آئين معنوی سایبابا رنگ نارنجی است، خود سایبابا نيز هميشه يك دشداشه بلند نارنجی رنگ بر تن داشت. همچنين يك عصای بلند مطّلا و نارنجیرنگ كه دو سر مار بر آن نقش بسته بود، همواره در دست داشت. كتابها و سايتهای وی نيز همگی با رنگ نارنجی است.
سايت رسمی سایبابا با عنوان «ايرانبابا» فعالیت دارد كه از گرافيك بسيار بالايی برخوردار بوده و به رنگ نارنجی است و هر پنجره جديد نيز كه باز شود، نارنجیرنگ است. اين سايت حاوی آثار، سخنان، فايلهای صوتی و فيلمهای سایبابا با امكان دانلود است.
سای بابا شخصی بلند قد با موهای مُجَعَّد و سياهچرده است. وی شخصی سخنور نبود و هرگز اهل سخنرانیهای طولانیمدت مانند اشو نبوده است و سخنرانیهايش كوتاه است. در يك قياس ساده، هم مدت زمان و هم دفعات سخنرانیهای سایبابا كمتر از اشو بوده است.
سای بابا آئينی جذّاب و برای برخی از افراد محبوب است. در ايران نيز بههمت سايتهای تبليغاتی اين آئين و حمايتهای مالی و فكری حاميان آن از نفوذ چشمگيری برخوردار است.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
آثار “وین دایر” و تحریف عبادت
مقدمه:
برداشت ما از کلمه عبادت این است که اگر عملی انسان را به خدا نزدیک کند و ارتباط با او را محقق سازد چنان عملی عبادت است. فرهنگ دینی ما کلمات معنوی را با خداوند متعال گره زده و ارزش معنوی آن ها را بالا برده است. گاهی همین کلمات و مفاهیم در بعضی از عرفانهای وارداتی آمده و افراد متدین این مفاهیم را با همان بار ارزشی که در متون اسلامی آمده است می فهمند. یکی از این مفاهیم مفهوم عبادت در آثار وین دایر است. وین دایر که یکی از اندیشه های مطرح در کشور ماست در جای جای آثارش کلمه عبادت را تکرار کرده و به آن تشویق کرده است.
عبادت یا مدیتیشن؟
در آثار وین دایر، مدیتیشن، یوگا و مراقبههای هندی، جانشین عبادت در ادیان الهی شده و اصولاً در نگاه او، مدیتیشن همان عبادت است كه به معرفت درونی منتهی میشود . وی میگوید:
اگر میخواهید به تمرین مدیتیشن بپردازید، آن را به تمام معنی انجام دهید و سعادت و خوشی را در خلوت این عمل ببیند و اگر بخواهید میتوانید نام دعا برآن بگذارید و آن را به عنوان گفتوگو با خداوند تلقّی كنید.(خود حقیقی، ص 159)
وی كرامات ادّعایی خود را مرهون مدیتیشن میداند و دائم مدیتیشن و یوگا را به دیگران توصیه میكند.(ندای درونی، صص 147 – 270؛ خود حقیقی، ص 160؛ عرفان،ص 66 و 373)
باید دانست مدیتیشن سوغات آیینهای هندویی و شرقی به تمدن غرب است. بعد از آن که عدهای خلأ عظیم معنویت در غرب را دریافته و این خوراک آماده را با ذوق زدگی به غرب بردند، تلاششان سودمند واقع شد و توانست بخشی از معضلات روانی انسان ماشینی را کاهش دهد. انتظاری که از عرفان دایر هست بیش از آنچه که از عرفانهای هندی انتظار میرود نیست؛ غایت آن، همان خلوت نشینی مرتاضان و یوگیهاست که البته متناسب با زندگی ماشینی طراحی شده و با فرهنگ سرمایهداری سازگاری داده شده است. غایت چنین مراقبهای نه تعالی معنوی و رشد ابعاد مختلف روح، که سامان دادنِ افکار پراکنده است. سامان دادن به آشفتگی ذهن ـ هر چند مفید و لازم است ـ ارتباطی با عرفان و عروج روح ندارد و صدالبته با شناخت خدا و رسیدن به معرفت خدا و رضایت خدا نیز کوچکترین نسبتی ندارد.
ویندایر اگر بر «تمرکز فکر» نام عبادت مینهد بر او عیبی نیست؛ چون وی عبادت را ارتباط با خدا نمیداند و رضای خدا را در عبادت جستوجو نمیکند. ایراد دایر این است که عبادت را در توجه استقلالی به نفس خلاصه میکند و کنار زدن تشویشهای ذهنی را خودسازی میپندارد؛ درحالیکه عبادت نگاه مستقل به نفس نیست؛ بلکه ارتباط آگاهانه با خالق است که البته این ارتباط از مسیر پرورش نفس ـ مشروط به پیوند خوردن با خالق ـ محقّق میشود.
اینکه هرگونه تمرین روحی، عبادت خوانده شود ادعایی است بیدلیل؛ مگر اینکه همچون ویندایر در مفهوم عبادت تصرف شود و تعریفی جدید از آن ارائه گردد. درآنصورت کلمة عبادت، فقط یک «مشترک لفظی» خواهد بود که هر کس معنای خاصی از آن اراده میکند. از آنجا که ویندایر ادّعا میکند انسان باید خود را به خالق پیوند دهد، بر وی لازم است در نخستین گام اثبات کند که هرگونه تمرین روحی میتواند انسان را به خداوند وصل کند. وی باید به این پرسش پاسخ دهد که چگونه هرگونه احساس آرامش، به رضایت خدا از ما منجر میشود و چرا وی احساس خوشی درون را ارتباط با عالم معنا تفسیر میکند.
توجه شود که ردیابی توصیههای ویندایر در باب مراقبه و عبادت، سراز نفی و انكار شریعت درمیآورد. کتاب معنویت دایر حاوی اذکار و کلمات قصار مراقبهای برای 365 روز است(منظور کتاب معنویت2 است، نه معنویت رسالت نهایی شما) و کتاب مراقبهاش دربردارنده دستوراتی عملی در باب مدلهای مراقبه است. جالب این که در این کتاب وی بارها و بارها از مراقبه جاپا به عنوان عبادت و راه پرورش استعدادهای معنوی و روحی نام برده است و چنین عملی را برای یافتن آرامش و تحصیل سعادت راه گشا می داند.
اما یک نکته را نباید فراموش کرد که مراقبه چرا از طرف وین دایر توصیه می شود؟ براستی مگر غیر است که کسی که برای خود صلاحیت قانون گذاری قائل است و خویشتن را برای رهبری معنوی صالح می داند چنین دستورات و رهنمودهایی را صادر می کند؟ چرا وین دایر ادعا می کند که اگر کسی به این مدییتشن عمل کند به سعادت رسیده و نیاز به دین و رسولان الهی است. توصیههای وی و دستوراتش هر چند به نام دین و به اسم «شریعت» عرضه نشدهاند، درحقیقت، بدعتی است كه به رقابت با دین و شریعت برخاسته و ادعای كاركرد شریعت را دارد و چنین عملی جز ورود به حوزه «جعل و قانونگذاری» نام دیگری ندارد.
نتیجه گیری
کلمه عبادت در آثار وین دایر به معنی عبادت در متون اسلامی نیست. در اسلام به عملی عبادت گفته می شود که خداوند خودش نام عبادت بر آن اطلاق کرده باشد و اگر کسی از سر خود عملی بجا آورد و آن را به خدا نسبت دهد نه تنها عبادت نیست که نوعی بدعت است و کمترین نقشی در سعادت انسان ایفا نخواهد کرد. در آثار وین دایر، هر عملی که انسان از خودش ابداع کند و بتواند با آن عمل کمی آرامش ذهنی بدست آورد عبادت نام گرفته است. هدف عبادت تنها آرامش ذهنی آن گونه که وین دایر گمان کرده نیست؛ بلکه هدف کسب رضایت خالق است و پرورش استعدادهایی است که خداوند در انسان قرار داده است.
منبع : تبیان
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
سفره عرفان کاذب و ضیافت شیاطین
هر چند مدعیان دروغین عرفان و معنویت در جای جای جهان، جاخوش کرده و افرادی را دور خود جمع کردهاند، اما بررسیهای کارشناسان نشان میدهد، حیطه فعالیت و دروغپراکنی این افراد متقلب در کشورهای جهان سوم-یا همان کشورهای توسعه نیافته-گستردهتر است.
این بررسیها از این حقیقت پرده بر میدارد که مدعیان و دروغپردازان معنوی در دوران هزاره سوم، بازماندگان مردن شده جادوگران در دوران کهن هستند. عرفان در معنای اصیل خود در بردارنده مفهومی عظیم است و عارفان حقیقی در تمام ادوار تاریخ، انسانهایی وارسته و محبوب تلقی می شدند. در جامعه امروزی ما افرادی با سوء استفاده از این عنوان، شبکههایی را تشکیل داده و از این طریق اهداف خود را دنبال میکنند.
عارفان کاذب که چندی است در گوشه و کنار کشور در قالب گروهها و جلساتی مشاهده می شود، ادعای کشف و شهود داشته و تعدادی به اصطلاح مرید را نیز در اطراف خود گرد آوردهاند. از اهداف این افراد، ایجاد تفرقه های اعتقادی در میان مدعیان این بدعتهای انحرافی همچنین از طریق سوء استفاده از فطرت معنویت گرای انسان، به دنبال جذب آنها هستند. در این میان افرادی ساده لوح و خرافاتی که از لحاظ اعتقادی متزلزل هستند در زمان ناتوانی در مقابل مشکلات به این عارفان کاذب روی می آورند. مدعیان عرفان نیز دروغ های خود را در لباس حقیقت به خورد مراجعان داده و از این طریق اهداف سوء خود را دنبال می کنند.
در جلسات دوره ای این گروهها موارد غیراخلاقی بسیاری به چشم میخورد. سوء استفاده های مالی و اخلاقی از دیگر شاخصههای این بدعت گذاران است. «جادوگران قدیم» اجداد «مدعیان جدید»جامعه شناس و استاد دانشگاهعرفان به خودی خود کلمهای بسیار مقدس است و عارف، لقب افرادی مانند مولانا، عطار و انسانهای بسیار بزرگ و فوق بشری است که در تمام ادوار تاریخ مورد توجه و علاقه مردم بودند. امروز اما افرادی سودجو با استفاده از نام عرفان، سعی در مطرح کردن خود داشته و با جذب مریدان و تبلیغات، حصول اهدافشان را دنبال میکنند.برای بررسی این موضوع میتوان به ریشه مردم شناسانه افرادی که به دروغ ادعای اعجاز و شهود دارند، اشاره کرد.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
پائولو کوئلیو و علل گسترش آثار او در ایران
از میان قالب هاى ادبى مى توان گفت: قالب «داستان کوتاه»، «داستان بلند» و «رمان» از جمله بهترین قالب ها براى انتقال مفاهیم از اثرگذارترین آنهاست.
گذشتگان ما به این حوزه توجه ویژه داشتند. داستان هاى کوتاه مثنوى معنوى، گلستان سعدى، داستان هایى که در کتاب هاى حدیثى و اخلاقى مورد توجه بزرگان بوده، و داستان راستان شهید مطهّرى، همگى از جمله داستان هاى کوتاهى هستند که هنوز هم طراوت و تازگى خود را حفظ کرده اند. با وجود کارهاى خوبى که صورت گرفته، محصولات ما در مقایسه با رمان هاى ترجمه اى ناچیز است، اگرچه تعداد قابل توجهى از آثار داخلى نیز توسط افراد شرق زده یا غرب زده نگاشته شده است.
هرچند امروزه تعداد مخاطبان رمان و به طور کلى، کتاب نسبت به مخاطبان رسانه هاى صوتى و تصویرى ناچیز است، اما نقش اجتماعى و فرهنگى رمان ها را نباید نادیده گرفت، علاوه بر اینکه بسیارى از برنامه هاى صوتى و تصویرى بر اساس کتاب ها و رمان ها تدوین و تولید مى شود. نکته حایز اهمیت این است که در حال حاضر، خوانندگان کتاب هاى رمان و داستان در رتبه اول بعد از کتاب هاى درسى و کمک درسى قرار دارند.
جذابیت و اثرگذارى این عرصه موجب شده است که حتى برخى از ادیان و معنویت هاى نوظهور اندیشه هاى خود را در قالب رمان و داستان عرضه کنند. براى نمونه، مى توان به آثار پائولو کوئلیو اشاره کرد که تقریبا تمام آثارش در قالب رمان و داستان هاى کوتاه و بلند عرضه شده و توانسته است مخاطبان فراوانى در دنیا و به ویژه در کشور ما جذب کند و بسیارى از اندیشه هاى لیبرالیستى و ضددینى خود را به صورت نامرئى و پنهان به خوانندگان منتقل نماید.۱
آمریکا امروزه به جاى راهبرد جنگ فیزیکى، «جنگ نرم» را براى گسترش سیطره نفوذ خود انتخاب نموده است. تلاش در الگو معرفى کردن اندیشمندان سکولار براى کشورهاى هدف، یکى از مهم ترین ابزارها در این زمینه است. از این روست که عرفان پائولو کوئلیو نیز از سوى ادبیات استعمار نو حمایت مى شود؛ چراکه عرفان او یک سلوک شخصى و مروّج پلورالیسم، نسبیت گرایى و مدارا با ظلم است.
افکار و آموزه هایى که از سوى عرفان هاى نوظهور، به ویژه در دهه اخیر، در کشور شیوع پیدا کرده آسیب هایى جدّى متوجه عقاید نسل جوان کرده است که سیاست گذارى براى مقابله با آنها را ضرورى مى نماید. اما براى سیاست گذارى، پیش از هر چیز باید شناخت صحیح و دقیقى از هریک از این عرفان نماها پیدا کنیم تا متناسب با این شناخت، راه هاى برخورد با آنها تدوین شود. چه بسا عدم شناخت دقیق ماهیت هر کدام و همچنین میزان نفوذ آنها در نقاط گوناگون کشور، چگونگى گسترش، و شیوه هاى تبلیغى سبب شود تا سیاست هاى مقابله ما به جاى تضعیف، به تقویت آنها منجر شود.
اما در رابطه با پائولو کوئلیو، آثارى به رشته تحریر درآمده که عمدتا معطوف به توصیف و نقد افکار باطل اوست که مى توان به کتاب هاى آفتاب و سایه ها و نگرشى بر آراء و اندیشه هاى پائولو کوئلیو نوشته محمدتقى فعالى اشاره کرد که اولى به صورت مختصر و دومى مفصل تر به این مطلب پرداخته است. همچنین مقاله هاى «نقد و بررسى دین از نگاه پائولو کوئلیو»۲ و «نقد و مبانى خداشناسى و انسان شناختى پائولو کوئلیو»۳ به چاپ رسیده که اولى دیدگاه هاى دین شناختى و دومى مبانى خداشناختى و انسان شناختى کوئلیو را به نقد کشیده که البته به نسبت دو کتاب اول منظم تر و دسته بندى شده تر است.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
فریاد میزند انا ابلیس !
میگوید حاضر است در هر برنامه تصویری و غیر تصویری یا مصاحبهای شرکت کند، قصد دارد از هر تریبونی برای افشاگری استفاده کند تا جلوی فریب خوردن و جذب افراد بیشتر را بگیرد.
رضا عمادی الهیاری، ۳ سال است که از فرقه انحرافی «عرفان حلقه» نجات پیدا کرده است، خودش میگوید که به او گفته بودند اسلامش صحیح نیست و نمازش کیفیت ندارد و به همین ترتیب یک سالونیم از عمرش را به دور از اسلام، قرآن، نماز و اهل بیت و در ضلالت هدر داده است. ساعتی را در محل کارش به گرمی میزبان ما بود تا حداقل بخشی از دغدغهاش مبنی بر مبارزه با این فرقه انحرافی را به انجام برساند.
ابتدا بفرمایید شیوه آشناییتان با فرقه انحرافی عرفان حلقه چگونه بوده است؟
آشنایی من با این فرقه از طریق دو نفر از آشنایانمان که اتفاقاً مذهبی هم بودند صورت گرفت. این دو در سال ۸۵ وارد این فرقه شده بودند و من در سال ۸۶ در یک مهمانی آنها را دیدم، آنها برای من تعریف کردند که در چنین کلاسیهایی شرکت میکنند. بعد از مدتی، تقریباً ۷ یا ۸ ماه دوباره آنها را ملاقات کردم، وقت اذان که رسید، طبق عادت گفتم که سجاده در اتاق هست. دیدم که به حالتی عجیب به هم نگاه میکنند و دیدم که نماز نخواندند! آخر وقت که شد، دوباره نماز را یادآوری کردم که اینها گفتند نمیخوانند و در واقع ارتباط به همان کلاسها دارد و برایم توضیح خواهند داد! آنها گفتند که ما نماز به این شکل نداریم. اولاً آن مسلمانانی که وارد عرفان حلقه میشوند، برای نمازشان یک ترمزدستی وجود دارد و غیرمسلمانانی که اصلاً برایشان نماز وجود نداشته است، وارد حلقهای بنام حلقه صلات میشوند. آنها از قول آقای طاهری[سرکرده عرفان حلقه] نقل کردند که وقتی یک شخص وارد عرفان حلقهها میشود با حلقههای زیادی مواجه میشود که یکی از آنها حلقه صلات است که انسان را در راه عرفان و سیر و سلوک رو به کمال میبرد. آشنایی من از همینجا آغاز شد، البته طبیعی بود که یک سری پرسوجو کنم، اما آنها در جواب گفتند عرفان حلقه اینطوری نیست که ما به شما بگوییم و شما از طریق گفته ما بیایید و یک چیزهایی یاد بگیرید. گفتند ما روی پله عشق هستیم که بعد رفتم و دیدم درست میگویند. مثلاً پله عقل همان پله علم است، پله عشق هم یعنی تسلیم شوی، یعنی فکرت را آزاد کنی تا آقای طاهری شما را اتصال دهد! یکسری اتفاقات درونی برای شما پیش میآید و شما همه چیز را تجربه میکنید، تحقیق در عرفان حلقه اینگونه است. من هم قبول کردم و حدود یک هفته یا ده روز بعد به همان آدرسی که داده بودند مراجعه کردم برای ثبتنام. ابتدا برگهای جلوی من گذاشتند که جلوی همه میگذاشتند، پرسشنامهای بود که پر کردم و در نهایت هم برگهای دادند که حاوی مطالبی بود و ما باید امضاء میکردیم و آنهایی که امضاء نداشتند هم باید انگشت میزدند. این برگه در واقع یک تعهدنامه بود که در آن ما خود را بهعنوان امین این دستگاه (فرقه حلقه) معرفی میکردیم، در پشت این تعهدنامه یک سری مطالبی بود مبنی بر اینکه ما امضا کنندگان در خصوص حقیقت عرفان حلقه هیچگونه شک و تردیدی نداریم و متعهد میشدیم که ناسپاسی نکنیم! به عنوان مثال اگر اعجازی دیدیدم نباید آن را به قرآن خواندن یا نماز خواندن ارتباط بدهیم و همه اینها به خاطر عرفان حلقه است. ۵۰هزار تومان هم مستقیم دادیم به آقای طاهری که بعداً یک منشی این مبلغ را تحویل گرفت؛ من خودم اینطوری وارد این فرقه شدم.
ادامه مطلب ...
[ جمعه 15 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
تاریخچه اکنکار و زندگی پال توئیچل
ادیان و فرقه های نوظهور از جمله ویژگی های عصر غیبت و دوران معاصر برشمرده شده است که دور افتادن از تزریق معارف ناب دینی و مهدوی به جامعه و نیز عدم شناخت این آیین های نوظهور، باعث ترویج این گونه اعتقادات انحرافی در بخش وسیعی از جامعه شده است. از این رو، بر آنیم تا با نشر، بازنشر و گردآوری پاره ای از مقالات در توضیح این ادیان و آیین های جدید، محققان و پژوهشگران و علاقه مندان را در شناخت بهتر اوضاع جامعه و افکار نوپدید یاری دهیم.
مشخصات اکنکار
نام: اکنکار (Eckankar)
پایهگذار: پال توئیچل
تاریخ تولد: زمان تولد توئیچل را ۱۹۰۸، ۱۹۱۰، ۱۹۲۰ و تاریخ فوت وی را ۱۹۷۱ ضبط کردهاند.
مکان تولد: پادوکاه کنتوکی ۵٫ سال پایهگذاری: ۱۹۶۵
متون مقدس یا متون مورد احترام: متن مـقـدس اصــلـی ایـن آیین سریعتـکیـســوگماند (Shariyat-ki-Sugmand) است که در کنار آن، آثار پال توئیچل، کلید جهانهای سری و درآمدی بر اکنکار و آثاری از هارولد کلمپ، رهبر نوازنده این آیین، نظیر «هنر رؤیابینی روحانی» نیز از احترام خاصی برخوردار است.
شمار اعضای این آیین: مطابق آنچه در سایت رسمی این آیین آمده، تعداد اعضای آن که در یکصد کشور دنیا پراکندهاند، تقریباً هشتادهزار نفر است.
ادامه مطلب ...
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
رابطه عرفان یهود کابالا، قبالا با شیطان پرستی
گروهی از بنیاسرائیل همواره دنبال دانش و معرفت بودهاند. اما این حقیقت را از راه درست نمیجستند. زمانی سحر و جادو را علم میدانستند و با اهداف و نیات شوم از آن استفاده میکردند و بعد در آغاز دورة مسیحی با رویکرد به دوگانهانگاری ماقبل گنوسی برای ربوبیت شیطان بر این جهان و اصالت شرارت نظریه پردازی کردند.
دوگانهانگاری در فلسفه و دین.ص1278) به قول تقیزاده اینها افرادی بودند که به طور کلی نسبت به دین یهود بیقید بودند. (مانیشناسی.ص17) و به راحتی تغییر دین میدادند و در دین جدیدشان هم بدعت گذاری و تغییر ایجاد میکردند. در تفکر گنوسی این جهان از آمیزش دو مبدأ نور و ظلمت ایجاد شده است. این اندیشه در تعالیم مانی به اوج و تکامل رسید و مانی در قرن سوم میلادی از بابل یعنی مهد یهودیان در آن زمان برخواست. (مانیشناسی.ص339)
عرفان یهود نخست از سنتهای ساحری و بخشی از تعالیم انبیای گذشته تشکیل شد، و همواره میکوشید تضاد میان آنها را که در واقع تضاد کفر و توحید بود، حل کند. این مشکل در تفکر توحیدی فیلون و ثنویت گنوسی ادامه پیدا کرد و یهودیان سعی کردند که از آنها سنتزی درست کنند که توحیدگرایی فیلونی و ثنویت گنوسی را با هم داشته باشند.
راه حل نهایی این بود که معتقد شوند: بقای عالم وجود تنها به خاطر همین تضاد دائمی میان خیر و شر است. و چون عالم وجود یکی است پس خیر و شر در ملکوت به یکدیگر پیوستهاند. این تفکر که در دورههای بدوی و باستانی ریشه داشت به تدریج تئوریزه شد و در قرون وسطا ادامه یافت. «پل کاروس» در کتابش با نام «تاریخچه شیطان» مینویسد: «خداوند وجود مطلق است و با توجه به قدرت غایی او در فرمانروایی، خود، نه شر است و نه خیر، اما او خیر است و در شر است.» (تاریخ جادوگری. ص336) بدین سان پای شر به عالم الوهیت و توحید کشیده شد.
در سبعینی (هفتادی: Septuagint ، ترجمة عهد عتیق از عبری به یونانی در 200تا100ق.م) واژة یونانی angelos ، معادل «مَلَک» مینشیند و دایمون به معنای «روحی کمتر از الوهی» به جای کلمة عبری «اصنام» به معنای ایزدان بیگانه، مخلوقات طبیعی و دشمن چهره و بدیهای طبیعی، قرار میگیرد. و تئوس برای خدای واحد به کار میرود. از این رو کلمة دایمون، که تا آن وقت به لحاظ اخلاقی دوگانه یا خنثی بوده، در بافت توحیدی معنای شر به خود میگیرد.
ادامه مطلب ...
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
آمیش ها سرخوردگان تمدن غرب
آمیش ها چه گروهی هستند و در کجا زندگی می کنند؟ این گروه چه عقایدی دارند؟ آداب و رسوم آمیش ها از چه سرچشمه می گیرد؟ ایا تمدن غرب هدف غایی برای همه مردم است؟ برای آشنایی با این سرخوردگان تمدن غرب با این گزارش ویژه همراه شوید.
امروزه جهان شاهد تغییرات و تحولات سریع در تمامی عرصههای علمی، فناوری، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است.
چهار ویژگی این تحولات مدرن یا به عبارت دیگر مدرنیسم عبارتند از: 1- گسترش و تاثیر علم و فناوری در زندگی انسان 2-رشد چشمگیر روند شهرنشینی 3- بوروکراتیکشدن حکومتها 4- تاکید بر فرد و بسط مفهوم آزادی. آنچه هماکنون در نظام بینالملل توسط دول غربی در سایر کشورهای جهان دنبال میشود، اشاعه تفکر مادی غربی با تکیه به مبانی اندیشههای روشنفکرانی مانند هابر ماس در رسانههای جمعی به منظور از بین بردن فرهنگهای ملی و بومی ملل جهان و یکسان سازی فرهنگی در جهت سلطه همهجانبه و کسب منافع مادی است.
فاصله زمانی ایجاد شده ما بین مرحله گذار و توسعهیافتگی فرصتی مناسب برای اثرگذاری و تهاجم فرهنگی در کشورها و جوامع رو به پیشرفت برای قدرتهای غربی به وجود آورده است، به همین دلیل در مسیر روند تغییرات مرحله گذار میبایست با بهرهگیری از فرصت ایجاد شده و نخبگان در رسانهها فرایند مدرنیته و جهانیسازی را به سوی بومیسازی هدایت کرد .البته هماکنون در بعضی از جوامع پیشرفته صنعتی علیرغم استفاده از ابزارهای مدرن در حاشیه مردمان محدودی وجود دارند، که در زمان گذشته سنتی مانند(آمیشها در ایالات متحده آمریکا) زندگی میکنند. (1)
«آمیشها» مانند بعضی از منونایتها وارثان گروههای آناباپتیست سوئیسی هستند که در اوایل سده شانزدهم شکل گرفتند. پایهگذار مکتب یا فرقه آمیش، شخصی به نام «ژاکوب آمان»(1720-1644) بوده است که نام این فرقه هم از نام وی به عاریت گرفته شده است.
ادامه مطلب ...
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
جهان جدید و مسئله عرفان
بحث درباره توضیح عرفان و چیستی آن نیست. سخن بر آن است که چرا در جهان جدید، عرفان اهمیت پیدا کرده و در چه زوایایی رشد کرده است ؟
چرا برای بشر جدید، عرفان تا این حد اهمیت پیدا کرده است؟ قبل از اینکه وارد بحث شویم، ابتدا باید مراد از «جهان جدید» و «عرفان» را بدانیم و اینکه چرا عرفان به یکی از دغدغههای فکری بشر مدرن تبدیل شده است را پاسخ بگوییم.یکی از جالبترین و دقیقترین تعاریف «جهان جدید» تعریفی است که فرانسیس بیکن۱ مطرح کرده است. وی در توصیف جهان جدید و بشر مدرن به این نکته اشاره کرده است که بشر جدید، بشری است که ملکوتش زمین و ابزار رسیدن او به این ملکوت، عالم جدید است. (وستفال، ۱۳۷۹: ۹۰)
مسلماً منظور از «جدید» در تعبیر «جهان جدید» این نیست که چیز خوبی است؛ جدید در اینجا تنها به معنای «چیزی بدون سابقه» است؛ چیزی که قبلاً نبوده و سابقه نداشته و بعداً در فرهنگ بشری پیدا شده است. این چیز جدید، همان تغییر و تحولی است که در بشر و جهانبینی او پیدا شده است. بشر قدیم، ملکوت و بهشت را در آسمانها میدید؛ ولی به توصیف بیکن، بشر جدید ملکوتش را در همین زمین میبیند.
ملکوت بشر جدید، زمین یا همین کره خاکی است؛ یعنی او دیگر در آسمانها به دنبال بهشت نمیگردد و ابزار رسیدن او به این بهشت و ملکوت، علم و تکنولوژی است که بشر را ارباب طبیعت میکند و لذا او میتواند نیروهای نهفته در طبیعت را به استثمار خود درآورد و از این بهشت استفاده کند. بشر جدید بر اساس همین بهشت تعریف میشود؛ بهشت او در همین دنیا تعریف شده است و عقلش معطوف به همین دنیا میشود و به عبارت دیگر، عقل بشر جدید، «عقل ابزاری» میشود و به دنبال سلطه بر جهان و طبیعت میگردد.در طول تاریخ حیات بشر بر کره زمین، این چیز بدون سابقهای است و در هیچ سنتی چنین اتفاقی نیفتاده است. تنها در بشر عصر جدید غرب است که چنین اتفاقی رخ میدهد و در دوره جدید، بهشت و آمال خود را در کره خاکی دنبال میکند.
بنابراین به تعبیر برخی از فلاسفه، در عصر جدید خدا غایب میشود و این عصر، عصر غیاب خدایان در زندگی بشر غربی است. نیچه جملهای دارد که هایدگر هم آن را تفسیر کرده است. او در کتاب چنین گفت زرتشت به این نکته اشاره میکند که مهمترین حادثه دوران جدید، همان مرگ خداست. او بدین نکته تصریح میکند که: «روزگاری کفر ورزیدن به خدا بزرگترین گناه بود؛ اما خدا مرد و همراه با آن، این کفریات و گناهان نیز مردند.» (ر.ک: فینک، ۱۳۸۵: ۱۰۸)
هایدگر میگوید، منظور نیچه این نیست که خدایی که در خارج وجود دارد، مرده است؛ چون خدا فانی نیست و اگر هست، وجود دارد؛ آن خدا از بین رفتنی نیست و موجودی ابدی است. منظور او این است که خدا در زندگی بشر جدید مرده است؛ اما چرا مرده است؟ چون بهشت این بشر، همین کره خاکی است. او همه آرزوهای خود را در این صحنه میبیند و ابزار رسیدن به این بهشت را علم و تکنولوژی میداند؛ از اینرو خدا در زندگی بشر غایب میشود که نتیجه آن سکولاریسم به معنای وسیع کلمه است. به عبارت دیگر، تمدن جدید غرب بر پایه غیاب خدا استوار شده و سکولاریسم هم نتیجه آن است.این مطالب تقریباً توصیف و تعریفی اجمالی از بشر مدرن و جهان جدید بود. بشر دیگر خاکی شده است و آمال آسمانی را دنبال نمیکند. به تعبیر رنهگنون، بشر جدید، مادیگرا۲ است. (Evola, 1994: 2-3)
البته مادیگرایی که رنهگنون میگوید، ماتریالیسم به معنای مشهور نیست؛ منظور وی این است که بشر جدید ممکن است به خدا اعتقاد داشته باشد. چنانکه خیلی از بشرهای جدید به خدا اعتقاد دارند؛ اما در عمل و رفتار خود به این اعتقاد ترتیب اثری نمیدهد و اعتقاد به خدا تأثیری در زندگی بشر جدید ندارد. بنابراین بشر جدید از لحاظ عملی مادیگرا میباشد، نه از لحاظ اعتقادی. او شاید از لحاظ اعتقادی حتی از انسانهای قدیم هم راسختر باشد؛ اما از لحاظ عملی، خدا در کارهایش غایب است و کاری انجام نمیدهد. از اینرو این عصر، عصرِ «غیاب خدایان» است.
اما در چنین عصری، ناگهان عرفان رونق پیدا میکند و برجستهشدن عرفان در چنین عصری، یک پارادوکس است. در دوره قدیم، بشر آسمانی بود، چشمانش به بالا و نزول برکات آسمانی، وحی، ملائکه و… بود؛ ولی در عصر جدید، همه اینها را به فراموشی سپرده است. در چنین عصری، چطور ممکن است عرفان رونق پیدا کند و بحثهای بسیار جدی در مورد عرفان، تجربه عرفانی و شهود عرفانی فراگیر شود؟
این نوعی پارادوکس و متناقضنما خواهد بود که از یکسو بشر خاکی شده باشد و از سوی دیگر، دنبال چیزی میرود که ماهیت آسمانی و آنسویی دارد و میخواهد انسان را از کره خاکی بالاتر ببرد، به آن طرف صحنه عالم سیر دهد، با عالم غیب ارتباط بدهد و حضور خدا را در انسان تقویت کند.اگر عرفان متعلق به عالم قدیم است، چرا بشر جدید اینقدر اصرار میورزد که به دنبال عرفان برود و چرا امروزه یکی از بحثهایی که به خصوص در کشورهای اروپایی بسیار رونق پیدا کرده است و طرفداران جدی هم دارد، بحثهای عرفانی است؛ از عرفان اسلامی گرفته تا عرفان سرخپوستی و عرفانهای شرقی؟
ادامه مطلب ...
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
رابطه جنسی ، عشق بازی و عرفان در نگرش اشو
فطرت ما شاهد زیبایی و کمال مطلقی بوده است که مشاهده اش تمام هستی مان را به عشق تبدیل کرده و به خود جذب کرده است. قلب ما شیدا و سرگردان عشق است و در این دنیا نمی توانیم بدون عشق زندگی کنیم. اگر چه از این شاخه به آن شاخه بپریم و معشوقی ابدی پیدا نکنیم ولی عشق ازلی که با جانمان آمیخته ماندگار و ابدی است. به این علت درجریان های معنویت گرای نوین عشق نقش پررنگی دارد بویژه در اندیشه های اشو نقش محوری پیدا کرده است.
اشو معتقد است شکوفایی معنوی انسان با عشق ورزی و مراقبه امکان پذیر است و منظور او از عشق، عشق جنسی است. او معتقد است که با روابط آزاد محض و تاکید تنها بر عشق انسان از خود بیگانه شده و نمی تواند نیروی اللهی را در خویش کشف کند و شکوفا سازد. همانطور که با مراقبه محض در آیین های شرقی نمی تواند راهی به سوی حقیقت گشاید. هم آنها که تنها عشق را دنبال می کنند خود را به عشق فروخته و مرعوب آن شده اند و هم آنها که از آن می گریزند مرعوب و هراسان اند. در مقابل عشق ترس است و تا ترس از بین نرود نمی توان به خوبی عشق ورزید و تا به طور کامل عشق نورزی نمی توانی به مراقبه بپردازی. پس باید با شهامت عشق بورزیم و مراقبه را دنبال کنیم.
ادامه مطلب ...
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
تفاوت دیدگاه اسلام و دیدگاه اشو درباره مفهوم عشق
عشق جنسی و مجازی در آموزههای اشو، چه تفاوتی با دیدگاه اسلام دارد؟ آیا عشق مجازی میتواند، پلی برای رسیدن به عشق حقیقی قرار گیرد؟
با مراجعه به آموزههای اشو، مشاهده میشود که وی عشق را محور اصلي تعاليم خود قرار داده و به همین دلیل در بين عده اي از مردم جهان مقبوليتي يافته است. در واقع نظريه اصلي او و نوآوري بزرگش اين است که عشق جنسي و مراقبه را به هم آميخته، ترکيبي از اين دو را براي تأمين معنويت بشر دنيايي اين روزگار پيشنهاد مي کند.
اما مسئلهای که در اینجا لازم است به آن پرداخته شود، تفاوت دیدگاه اشو، با دیدگاه اسلامی میباشد.
بدون ترديد در روابط جنسي عاشقانه نيز خداوند حضور دارد همانطور که همه جا هست، و اگر اين رابطه مورد رضاي او باشد ميتواند پل ارتباط با او باشد. بنابراین لازم است براي جدا کردن و برجسته کردن نکات مثبت انديشه او و اشکالات وارد شده بر تعاليماش، به تبيين يک ديدگاه اسلامي فراموش شده دربارة عشق مجازي مي پردازيم و آن عشق جنسي در روابط زناشويي در نظام تربيتي عرفان اسلامي است.
نگرش اسلام به عشق مجازي در دو طرح پيدايي و پايايي مورد تحلیل قرار میگیرد.به طور کلي عشق مجازي در دو مرحله يا دو طرح مختلف راه دستيابي به عشق حقيقي را هموار ميسازد. طرح اول به هجران ميانجامد و طرح دوم با وصال آغاز ميشود. در اولي بايد عشق را مهار کرد و پنهان داشت، دومي را بايد با مهارت آشکار نمود و بر آن پايداري ورزيد. اولي براي کشف و گزينش عشق حقيقي است و دومي براي تمرين حفظ و نگهداري آن. اولي به جنسيت ربطي ندارد اما دومي ميان دو جنس مخالف صورت ميگيرد.
با اينکه در تعاليم اسلام هر دو مدل عشق مجازي مورد توجه بوده و بر مدل دوم بيشتر تأکيد شده؛ انديشمندان جهان اسلام اما بيشتر بر عشق مجازي در طرح نخست تأمل ورزيده، عشق بدون شهوت را گذرگاه عشق حقيقي دانستهاند.1 و عشق مجازي در طرح دوم را کمتر در رابطه با عشق حقيقي تبيين کرده، فقط توصيههاي اخلاقي دربارهاش ارائه دادهاند. و فضاي عرفاني ازدواج و زناشويي و عشق جنسي را شفاف نکردهاند. در اين خلاء بينشي انديشههاي خام و خالي از حقيقت بازار گرمي پيدا کرده، روياروي دين و فطرت ميايستند و هوسراني را به نام عرفان و معنويت ترويج ميکنند.
بدون ترديد در روابط جنسي عاشقانه نيز خداوند حضور دارد همانطور که همه جا هست، و اگر اين رابطه مورد رضاي او باشد ميتواند پل ارتباط با او باشد. اما اين حضور را چگونه ميتوان درک نمود و با او ارتباطي پويا و متعالي برقرار کرد؟
متاسفانه، خلاء پاسخ به اين پرسش زمينة هرزنگاريهايي به نام عرفان شده است و افرادی چون اشو در این زمینه، سعی کردهاند تعالیم خود را به مخاطب خود القاء کنند و بین سکس با معنویت رابطه برقرار نمایند.
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
آشنایی با بنیانگذار تائوئیسم
مردمان چین و مناطق و ممالک پیرامون آن نظیر ژاپن، تبت و… طبیعت را در مرکز توجه قرار داده و «علاقه به جهان و دلبستگی به حیات و ادامه زندگانی هدف و مقصود نهایی در معتقدات ایشان می باشد… » بین توجه به طبیعت و اهمیت زندگی مادی و شیوههای بهینه کردن زندگی و هماهنگی با شرایط متغیر طبیعت پیوند اساسی وجود دارد. با هدف گیری زندگی در این جهان و اصیل انگاشتن تأمین و تداوم آن سازگاری و هماهنگی با طبیعت و مقتضیات زندگی مقدس شده و اصل اول حیات میشود. از این رو در فهم اندیشههای معنوی آنها نیز باید این نکته را به خوبی در خاطر داشت که ارتباط و اتصال با طبیعت امری اصلی و ذاتی است، نه واقعه ای، تصادفی و عرضی .
اولین نطفههای این اندیشه در تفکر مرد مقدسی به نام فوتسی (Fu His) در حدود سه هزار سال پیش از میلاد مسیح بسته شد. او تشخیص داد که بین طبیعت و نیروهای درونی و سرنوشتساز انسان تناسب و تشابهی نزدیک برقرار است. فوتسی یافتههای خود را به صورت رمزی و سرّی در قالب شش خطیهای پیوسته و گسستهای بیان کرد که نمادهایی از نیروی آسمان، زمین، دریا، رعد و غیره را نمایش میدادند. تعالیم او که به نام «یی چینگ» شناخته شده منبع اصلی فلسفه و عرفان چینی است که بعدها لائوتسه، کنفوسیوس و سایر حکمای شرقی تا به امروز در سدد فهم و شرح و ترویج آن برآمدهاند.
اگر چه در مکتب تائو فوتسی اولین متفکر است اما اولین تدوین کننده و بنیانگذار تائوئیسم لاتوتسه یا لائوتزو است و پس از او چانگ تزو که به تامل در آراء لائوتزو پرداخت. لائوتزو کتابی دارد به نام تائوته چینگ (Tao Te ching) به معنای تائو و خاصیت آن. که در این کتاب به معرفی نیروی تائو و جریان آن در طبیعت، زندگی و سراسر هستی میپردازد. این کتاب مختصر امروزه به زبانهای متعددی در دنیا ترجمه شده و یکی از منابع میراث معنوی بشر قلمداد میشود. وی در این کتاب، تعالیم یی چینگ را تبدیل به فلسفهای معنوی کرد. بعدها این آموزهها در معابدی با آیینهای ویژه به خصوص تمریناتی برای آمادگیهای جسمانی و ارتباط و استفاده از نیروهای طبیعت ترویج شد که امروزه به عنوان ورزشهای رزمی تمام جهان را فراگرفته و اگرچه به فلسفة آن کمتر توجه میشود، ولی اصل آن راه و روش در سطح عملی به طور گستردهای ترویج شده است.
در روزگار ما پدیدهای به نام چیکونگ بر اساس تعالیم کهن چینی، بسیار گسترده شده است و در میان اساتید چیکونگ مردی به نام لیهنگجی برخواسته است که سایر اساتید چیکونگ را شیّاد و استاد ناتمام میداند و خود را پیامآور بزرگترین راه نجات مردم و منجی انسانها در این روزگار مینامد. او با تلفیق آموزههای تائوئیسم و بودیسم، مکتبی را با نام«فالون دافا» یا «فالون کونگ» طراحی کرده است.
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
اشو و دلبستگی به مذهب تانترا
آیا آموزههای اشو پیرامون موضوعات مختلف از جمله عشق جنسی، تحت تاثیر مذهب خاصی میباشد؟
همانطور که میدانیم یکی از شیوههائی که اشو برای رسیدن به معنویت ارائه میکند، تخلیه کامل خواهشهای نفسانی است تا مانع کشف و شهود قلبی نگردد. طبیعتا این شیوهای که اشو ارائه میکند، تحت تاثیر مذهب خاصی میباشد.
اشو دلبستگي زيادي به مذهب تانترا دارد که يکي از فرقه هاي بين مذهبي بودايي و هندويي است. تانتراي بودايي بيشتر روي مراقبه تاکيد دارد و تانتراي هندويي عشق را مهمتر قلمداد مي کند. اشو اين دو را تركيب كرده ولي نقش محوري به عشق و کامروايي مي دهد. در تانتراي هندويي كه معمولاً شاكتيپرست ناميده ميشوند، مبنا اين است كه «شهوات يا خواهشهاي نفساني را با تخليه كامل آنها در مراسم مذهبي بهتر ميتوان تحت فرمان درآورد. غريزة جنسي را نبايد سركوب كرد، بلكه بايد به دقيقترين وجه به اظهار آن پرداخت و در ارضائش كوشيد.»
بر همين اساس اشو مي گويد: «تانترا… راه رهايي از مسائل جنسي است. کمتر روشي تا اين حد در زندگي انسان مؤثر بوده است. روش هاي ديگر هر کدام سبب در گيري بيشتر انسان با مسائل جنسي مي شوند. …خواهش جنسي همچنان باقي است. نميتواند از ميان برود، چرا که يک واقعيت است و در طبيعت افراد وجود دارد. زنده است و نمي تواند با واپس زدن ناپديد شود…
از اين جملات برمي آيد که او مسائل جنسي را آفت معرفت خداوند و عشق به او پنداشته، راهي براي خلاصي از آن مي جويد. استدلال اشو اين است که شناخت خداوند با قلب حاصل شود و ذهن مانع آن است زيرا شناخت هاي دنيايي و تصاوير اين جهاني در ذهن رقم مي خورد. و معرفت خداوند بدون نقش و صورت بر دل ميتابد. بنابراين بايد براي فروکاهيدن هجوم ذهنيات و روآمدن و شکوفايي دل براي درک عشق و معرفت خداوند فعاليت آن را کاهش داد. از اين رو بايد وسوسه ها و هوس ها را رها کرد تا به محض سر برآوردن، کام گيرند و افول يابند و هر چه زودتر عرصه را خالي کنند، تا شخص به آستانة مراقبه برسد. پرهيز از هر آنچه هوس ها به سوي آن فراميخوانند دغدغه ساز مي شود. «آنچه منع مي شود، جاذبه پيدا مي کند، آنچه انکار مي شود، به اشاره فرا مي خواندمان! تنها آگاهي به بازي هاي ذهن است که آزادمان مي کند. نفي و انکار، نفي و انکار نيست، برعکس فراخوان و ترغيب است…» بنابراين بايد با شهامت وسوسه ها را پذيرفت و ارضا کرد تا ذهن دغدغه مند نشده، مانع کشف و شهود قلبي نگردد.
در تانترا عقيده براين است که آنچه ديگران را به شقاوت مي رساند، يک يوگي را به سعادت مي رساند. پليد ترين و آلوده ترين اعمال براي کسي که مي خواهد به خدا برسد، مقدس مي شود. کسي که براي خود لذت ها و ماندن در آنها به کامجويي رو مي آورد تيره بخت و شقي ست؛ اما کسي که براي گذر از آنها واردشان مي شود، راه سعادت و روشني را در پيش گرفته است.
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
زندگینامه ساتیا سای بابا
ساتیاسای بابا در سال 1926 در دهکده «پوتاپارتی (pattaparti)» نزدیک شهر بنگلور واقع در جنوب هندوستان دیده به جهان گشود. آغاز زندگی را نزد پدر و مادر خویش شروع کرد و پس از مدتی وارد مدرسه شد و تحصیلات ابتدائی را در محل زندگی خود ادامه داد. سای بابا زندگی ساده ای داشت و مانند بچههای دیگر به بازی و کنجکاوی مشغول بود. روزها را یکی پس از دیگری صرف تحصیل و بازی در محل سکونت خود می گذراند اما به یکباره اساس زندگی معنوی او رقم میخورد. او وارد دوران جدیدی از زندگی شخصی و مرحلهی جدیدی از حیات روحانی میشود. ساتیا سای بابا تبلیغات معنوی را از همان سن ابتدائی به مرحله اجرا می گذارد.
ساي بابا در سن 14 سالگي، مدعي شد روح خداوند در جسم او رفته است و علنا گفت كه براي هدايت انسانها بر روي زمين ظهور كردهاست و تلاش وي بر اين است كه با نگاهي پلوراليستي همه پيروان اديان را به سمت خويش بكشاند. در بیستم اکتبر 1940 در سن حساس 14 سالگی، ساتیا زندگی شخصی خویش را در اوراواکندا (uravakonda) رها نمود. سای بابا در تعالیم خود همواره اعلام می داشت:
صلح و آرامش منحصر به سه رکن ذیل است:
1. رهائی از وابستگی
2. دین و ایمان
3. عشق
بدین سان برای عمل به اولین رکن صلح و آرامش یعنی رهائی از وابستگی خانه و والدین خویش را ترک باید گفت تا رسالت خود را با رهائی از تمام وابستگی ها و تعلقات آغاز نماییم. در کتاب زندگی من پیام من است چین نقل شده که بعد از مدتی والدین سای بابا او را در حین انجام ذکرهای ریتمیک پیدا میکنند. پدر و مادر سای بابا از او خواهش میکنند که به خانه باز گردد و به زندگی طبیعی خود ادامه دهد. اما وی در مقابل اسرار والدین خود میگوید: هیچکس به دیگری متعلق نیست، اینها همه توهمات است.
از طرف دیگر، سای بابا هدیه گرفتن را فقط از طرف والدین و گورو (استاد معنوی) جایز میداند. سای بابا دو دوست صمیمی به نام «رامش» و «سودهیر» داشت. این دو دوست در دو طرف سای بابا در کلاس درس مینشستند. رامش از خانواده ثروتمندی بود. روزی رامش یک یونیفورم بسیار شیک و نو را که ساتیا قادر به تهیه آن نبود به وی هدیه نمود ولی ساتیا یونیفورم را با یادداشت زیر به رامش برگرداند:
دوست عزیز: اگر میخواهی دوستی ما ادامه یابد باید از زیاده روی در مورد تبادل کالا خودداری نمائی. هنگامی که فرد نیازمندی هدیه ای را از ثروتمندی میپذیرد، ذهنش نگران میگردد که چگونه خوبی ثروتمندی را جبران نماید در عین حال، ذهن ثروتمند احسان کننده، از غرور انباشته میگردد. دوام دوستی واقعی بر پایه احساس قلبی استوار است. فردی که هدیه ای را میپذیرد خود را حقیر و کوچک احساس میکند و فردی که هدیه ای را میدهد، خود را بزرگ و مغرور احساس مینماید چنین دوستی دوام نخواهد داشت. از این جهت لباهایی را که به من هدیه نموده ای به من تعلق ندارد آنها را به همراه این یادداشت باز میگردانم.1
ساتیا سای بابا سالیان زندگی خود را (در دهکده پوتا پارتی) وقف تبلیغ، تعلیم تجربیات عرفانی و ریاضتهای گوناگون کرده است. تا جائی که به شهرت جهانی رسیده و کتابهای بسیاری از وی در کشورهای مختلف جهان ترجمه و به چاپ رسیده است. انسانهای بسیاری برای کسب معنویت و زیارت ساتیاسای بابا از دور ترین نقاط جهان به سمت هند میرفتند. تا شاید به دیدار وی نایل شوند و معنویت و حقیقت را در آن روستای دور افتاده بیابند و طعم خوش عرفان را از دستان او هدیه گیرند. اما هر کس بااندکی تامل در داشته های عرفانی ساتیا سای بابا اذعان می دارد که برای عمل به هر یک از تعالیم عرفانی او ناگذیر باید یک قدم از علایق جامعه وقوانین معمول اجتماعی دور شوند.
این تقابل یعنی استقبال از عرفان و ارامش عرفانی، و از سوی دیگر ناروایی دوری از اجتماع و گوشه نشینی نشانیه یکی از بزرگ ترین دغدغه های انسان مدرن خواهان معنویت است. این تعارض عمیق باعث میشود تا استقبال از عرفان های نو ظهور – هر چند در بدو امر با شور و شوق بسیار همراه است – در ادامه فاقد دوام و التزام فراگیری باشد.
اما، سای بابا شیردی عارف دیگر هندی است که با وجود شباهت اسمی با ساتیا سای بابا دارای شخصیت مجزایی است. او نیز یکی دیگر از عارفان معاصر هند است که لازم است سرگذشت و آموزه های وی جداگانه مورد بررسی قرار بگیرد.
دوران کودکی سای بابا شیردی برای مدتها در هاله ای از رمز و راز پوشیده بود. در 28 سپتامبر1990 ساتیا سای بابا قسمتی از زندگی دوران کودکی قدیس شیردی را تشریح میکند. بر اساس اظهار ایشان شری بابا شیردی در 28 سپتامبر1835 در جنگلی نزدیک دهکده پاتری در ایالت حید آباد هند در خانواده ای بر همن به نام بهار دواجا گوترا (bhardwaja gotra) به دنیا آمد نام مادرش دوگیری عمه (devgiriamma) بود.
شیردی بابا در 15 اکتبر 1918 فوت شد. اکثر اتفاقات زندگی سای بابا شیردی در کتاب شیردی سای بابا چاریتا sai baba charita به چاپ رسیده و یا توسط دوستداران وی به صورت پراکنده منتشر شده است. شری سای بابا شیردییک معلم روحانی بود که طرفداران تمام مذاهب هندو، از هر طبقه ای به او به دیده احترام می نگریستند و از تعالیم و نصایح او بهره میبردند.2
منابع:
1. سوآمی ساتیا سای بابا. زندگی من پیام من است، ترجمه پروین بیات انتشارات عصر روشن بینی چاپ اول 1382 ص. 10
2. ساتیا پال روهلا. قریس سای بابا شیردی ترجمه حمد رضا جعفری انتشارات پیک ایران چاپ اول 1377 ص 9 .
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
عرفان حلقه ، خلود در جهنم و سرنوشت روح الله
یکی از مسائلی که در عرفان حلقه مطرح شده بحث “لزوم خاتمه جهنم “است که در کتاب انسان و معرفت صفحه 264آمده، طاهری در این کتاب می گوید با توجه به هوشمندی جهان و عشق خداوند به بندگانش نمیتوان پذیرفت کسی در جهنم جاودان باشد! او خلود را اینگونه معنی میکند: “چون درمراحل بازگشت به مبدأ، زمان معنا ندارد پس در هرمرحله احساس جاودانگی میشود”
اما خلود به معنی: برائت و دوری هر چیز از معرضیت برای فساد و باقی ماندنش بر صفت و حالتی است که دارد و اخلاد هر چیز به معنی دائمی کردن حکم به بقاءآن است، و خلود در جنت به معنی بقاء شیء است بر حالت خود؛ بدون اینکه در معرض فساد قرار بگیرد (راغب اصفهانی،مفردات) نه به معنی عدم وجود زمان.
طاهری در ادامه می پرسد: “آیا ممکن است کسی از جهنم خارج نشود؟ و بعد پاسخ می دهد: نه و در ادامه دلیل می آورد که “هریک از انسانهایی که در جهنم قرار می گیرند، دارای دو بخش “من ثابت” و “من متحرک” هستند که اولی همان روح الله است. ماندگاری در جهنم به معنای جهنمی بودن “روح الله” و سوختن آن می باشد (انسان و معرفت ص 266)
طبق گفته طاهری جهنم نمیتواند جاودان باشد که این گفته مخالف نص صریح قرآن است، طبق آیات قرآن افرادی در آتش جاودانند و هرگز از آن خارج نمیشوند؛ مانند کافران و مشرکان و ظالمین، مسأله خلود در آتش برای مشرکان مسلم است؛ چون گناهی است که هرگز بخشیده نمیشود (ان الله لا یغفر ان یشرک به…. /نساء 48 و 116) چون با شرک عبودیتی نیست. و عذاب جاودان برای ظالمین وعده داده شده است (ثم قیل للذین ظلموا فذوقوا عذاب الخلد/یونس56) و خداوند برای دشمنان خود وعده آتشی در خانه ای جاودان داده است (ذلک جزاء اعداءالله النار لهم فیها دار الخلد/فصلت 28) یعنی خانه ای از آتش که هرگز از آن خارج نمیشوند،و آیات بسیاردیگر دلالت بر این معنا میکند،بعضی از گناهان نیز اگر گناهکار بدون توبه از دنیا برود خلود در آتش برایش حتمی است مانند ربا، زنا، قتل (فرقان 69)
سرنوشت روح الله
با این توضیح بخش اول سخن طاهری رد میشود. حال بخش دوم یعنی سرنوشت روح الله:
از روایات بر می اید که در صدر اسلام و در زمان ائمه ع این توهم برای برخی پیش آمد که ناگزیر چیزی از خدا در انسان وجود دارد، یعنی گویی چیزی از خدا جدا شده و به درون انسان آمده است. کم و بیش در برخی مکاتب فلسفی چنین گرایش هایی وجود دارد، گاهی بیان میشود که انسان از دو عنصر الهی و شیطانی تشکیل شده که موجب میشود فکر کنند انسان در تکامل خود خدا خواهد شد، در برخی روایات آمده از امام معصوم ع سئوال شده: آیا چیزی از جوهریت خدا در انسان وجود دارد؟ ایشان فرمودند: این حرف ها کفر است و هرکس این سخنان را به زبان بیاورد از دین خارج شده روح انسان مخلوق خداست، از امر خداست، خدا جزء ندارد، بسیط است، چیزی از خدا کم نمیشود و اضافه هم نمیشود، پس عبارت (نفخت فیه من روحی/حجر 29) و یا عبارت (من رو حنا/انبیاء91) و(من روحی/سجده9) این نیست که چیزی از خدا جدا شده، از قبیل اضافه جزء و کل نیست، بلکه اضافه تشریفی است؛ مثل خدای ما، عالم ما و… یعنی نوعی اختصاص مطرح است.
در عبارت روحی، روحنا و… چیزی بیشتر از رابطه خالق و مخلوق را نکرده، مثل اینکه به کعبه می گوییم بیت الله، این به معنی این نیست که خانه خداست که در آن ساکن باشد، این بخاطر شرافت این مکان است، پس از قرآن بر می آید که در آدمی جز بدن چیزی بسیار شریف وجود دارد، ولی مخلوق خداست؛ نه جزئی از خدا، تا آن چیز شریف در انسان بوجود نیاید، آدمی انسان نمی گردد و چون در حضرت آدم بوجود آمد شأنی یافت که باید فرشتگان در برابر او خضوع کنند، البته این شرط کافی نیست، شرط لازم است برای انسان کامل شدن.
با این توضیحات نظر طاهری رد میشود. از اینگونه موارد در کتب و سخنان طاهری بسیار است که مخاطبان باید با درک عمیق مسائل دینی و مراجعه به منابع اسلامی تناقظات آموزه های عرفان حلقه با قرآن اسلام را دریابند.
منبع:
1 – تفسیر المیزان،علامه محمد حسین طباطبائی
2 – کتاب انسان شناسی آیت الله مصباح یزدی
3 – کتاب انسان و معرفت محمد علی طاهری
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
آشنايي با فرقه آميش
مروری بر فرقه آمیش در آمريکا!
پايه گذار مکتب یا فرقه آمیش، شخصی به نام ژاکوب آمان (1720-1644) بوده است که نام این فرقه هم از نام این شخص گرفته شده. این فرقه در واقع در ادامه و نوعی نگرش اصلاحی به فرقه Mennonite (مخالفان غسل تعمید) بوجود آمد. پیروان اولیه آن در سوئیس و کناره جنوبی رود راین ساکن شدند. این افراد از اوایل قرن 18 میلادی شروع به مهاجرت به ایالات متحده کردند و بیشترشان در پنسلوانیا اسکان گرفتند.
آمیشها اگرچه همه میتوانند به انگلیسی صحبت کنند، اما بین خود از یک گویش خاص هلندی (داچ) به نام هلندی پنسیلوانیایی (Pennsylvania Dutch) استفاده میکنند. روزهای مقدس دیگر مسیحیان را جشن میگیرند باضافه اینکه روز 11 اکتبر روزه میگیرند. یک هفته در میان، یکشنبهها مراسم مذهبی دارند و در یکشنبههای بین دو هفته به دیدار یکدیگر میروند و در خانههای هم به انجیل خوانی و سرودهای مذهبی میپردازند. به عنوان یک قانون، محل تجمع یا کلیسا نمیسازند و به جای آن در خانههای اعضا برای انجام امور مذهبی گرد هم میآیند. این به عنوان سمبلی از توصیه به صرفهجویی در آیین آنهاست و تأکید بر اینکه کلیسای واقعی خود مردم هستند نه ساختمانها.
ادامه مطلب ...
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
مریدان یا قربانیان عرفان اشو
عدهای اشو را انسانی خودساخته میدانند اما آمار گسترده سوء استفاده از پیروان، مسمومیت در اثر مصرف داروهای توهمزا در آشرامها وجه دیگری را بازگو میکند جلوهای که تنها به دیوی شهوتران میماند کسی که با زنان بسیاری از پیروانش رابطه داشته و با تاثیرات غیر طبیعی آنها را به چنان حقارتی در رفتار کشانده که تعدادی از آنها دست به خودکشی زدند تا از کنترل ذهنی وی رهایی یابند.
جنایاتی که محاکم قضائی و شاهدان عینی با نام مدیتیشن و با تعبیراتی مانند رقص کندالینی در مرکز آموزش اشو در آمریکا، هند و یونان به وقوع پیوست جای بررسی دقیق دارد. یکی از قربانیان بسیار مشهور خانمی به نام «ویوک» است وی از نمونه افراد مسحور در فرقه او بوده است در تصاویر منتشر شده از اشو، وی را میبینید که در کنار اشو با چشمانی بسته میرقصد رفتار او در کنار اشو چونان یک برده است.
رفتار تسخیر ذهنی تنها در فرقه اشو رایج نبوده بلکه گوروهای مدعی دیگر نیز نظیر چنین افرادی را قربانی مطامع خود میکنند. آشارامهای اشو تنها آشرامی نیست که سکس مهارگسیخته را به عنوان معنویت ترویج میکند. تمرکز بر انجام تمرینات، اصرار بر شرک و دوری از عقلگرائی و اصرار بر شهودگرائی صرف به تدریج گروها در یوگا را تبدیل به دیوهائی میکند که حتی نگاه به چهرهاشان مشمئز کننده است.
درمقابل حجم بالای حقایق موجود، افراد آسیب دیده و مستندات بررسی شده، طرفداران دادگاههای تشکیل شده در نقاط مختلف دنیا را تنها توطئه برخی کشورها دانسته و آن را جهت بیاعتباری اشو عنوان میکنند در حالی که کشورهای غربی حتی گروههای همجنسگرا را ترویج کرده و خود بزرگترین مروج یوگا و نحلههای شبه عرفانی بودهاند چگونه میتوان چشم خود را بر این جنایات فرقهای بست. ویوک در اثر مصرف بیش از حد قرصهای خوابآور در هتل بمبئی جان داد که خودکشی تشخیص داده شد برخی از افراد اعتراف میکنند ویوک تصمیم گرفت قبل از جشن تولد «اشو» خودش را بکشد.
کنترل ذهنی به چنان حدی میرسد که فرد واقعاً توانی برای جداشدن از فرقه ندارد به محض آنکه رئیس فرقه را میبیند دوباره خود را در دست وی ناتوان احساس میکند و در خلوت بارها به خودکشی و یا فرار فکر میکند اما باز هم به نوعی سعی دارد تا خود را قانع کند. ویوک از نمونه افراد مسحور در فرقه اوشو است. تصاویر فرقه را میبینید که در کنارش با چشمانی بسته میرقصد و چونان انسانهای مست بدور اوشو طواف میکند و او چونان یک بت مغرورانه و سرمست پاهایش را روی هم میاندازد.جالب است که برخی به دلیل وجود روابط خاص وی را دوست دختر اوشو میدانستند.
اوشو گاهی اوقات در سخنرانیهایش به ویوک اشاره میکرد. وی بعد از سوءاستفاده جسمی و روحی از این خانم بیشمرمانه میگوید: «این دومین زندگی وی (ویوک) با من است. اگر از او بپرسید نمیتواند پاسخی دهد میتواند گریه کند بخنند یا برقصد اما نمیتواند بگوید چرا؟ زیرا دلیلی برای آن وجود ندارد.»ویوک گفته روزها را در اینجا درک نمیکند نمیتواند باور کند هفت سال از عمرش را در اینجا بوده است.
“ویوک خیلی همیشه دور و بر من است. او مجبور است به من نزدیک باشد و این سخت است. نزدیک بودن به من بسیار دشوار است. هر یک از شما را به من نزدیکتر شوید، مسئولیت شما بیشتر می شود. هر شما را به من نزدیک تر شوید، بیشتر باید خودتان را متحول کنید. هر چه بیشتر احساس بیارزشی میکنید، بیشتر باید شروع به احساس ارزش مند بودن کنید (با نزدیکی به من)، هدف نهائی تقریباً غیر ممکن است. من موقعیت های بسیاری خلق میکنم. من باید این شرایط را ایجاد کنم زیرا تنها از طریق اصطکاک است که یکپارچهسازی اتفاق میافتد. تنها از طریق موقعیتهای سختتر و سختتر یک فرد رشد میکند. رشد نرم نیست، رشد دردناک است.»
وی خود به رنج بیپایانی که ناشی از سوء استفاده و کنترل ذهنی وی است واقف است اما اینگونه عذاب بردهداری ذهنی و جسمی پیروانش مانند ویوک را اینگونه توجیه میکند: «اگر شما از من بپرسید: با ویوک چه کار میکنی؟ من میگویم ذرهذره او را میکشم این تنها راهی است که به طور کامل تولدی دوباره یابد این وظیفه او است که با من باشد و وظیفه سختی است. ویوک باید تکالیفش را انجام دهد این همه چیزی است که با او میکنم.»
حالت مسخشدگی و بیاختیاری ذهنی در نتیجه کنترل ذهنی است را وی این طور برای پیروانش توجیه میکند:
سرکردگان فرق بهرهکشی از مریدان را وسیله رشد آنها معرفی میکنند تعداد بسیار بهرهکشیهای جسمی، فکری، ذهنی و جنسی از پیروان هرگز فاش نمیشود. گوروها با استفاده از مفهوم رازداری هرگز نمیگذارند مریدان چیزی از اعمال شنیع آنها بروز دهند و در زمانی که گاهاً کسی متوجه شود یا خود فرد اشارهای کوچک به موضوع کند آنها رسوائیهای جنسی و اخلاقیشان را برای پیروان توجیه میکنند. این افراد استاد توجیهاند آسمان و ریسمان را برای توجیه اعمال وقیحانه خود به هم میبافند. اشو برای توجیه این موارد برای دیگر پیروان خود در جمعی اشاره میکند: «ویوک چند روز پیش به من گفت “تو از گورجیف بدتر هستی” گورجیف بر مریدانش بسیار سختگیر بود و ویوک به من گفت “تو از گرجیف هم سختگیرتری” اما میدانم من سخت هستم زیرا باید اینگونه باشم هر چه به من نزدیکتر شوید مرا سختتر خواهید یافت.»
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
فرقه ویساریون Vissarion
عیسی مسیح از سیبری میآید!!! فرقهای که ادعا میکند این موضوع را و برای تبلیغ بیشتر چنین جملاتی را بیان مینماید؛ “آیا شما برای آمدن خداوند انتظار میکشید؟ آیا شما به آن فکر میکنید؟ برای دیدار با مظهر جدید خدا بر روی زمین، به منطقه Tiberkul روستای Petropavlovka در روسیه، سفر کنید. در آنجا مسیح حقیقی را خواهید یافت.”
، یک پلیس راهنمایی و رانندگی سابق روسیه، با تشکیل فرقه ای ادعا کرده است که وی “مسیح جدید” دردوران معاصر است.این فرقه که ویساریون “Vissarion” نام دارد هم اکنون دارای بیش از ۷۰۰۰ پیرو در روسیه می باشد.سرگئی توروپ “Sergei Torop” در سال ۱۹۹۱ اقدام به تشکیل یک فرقه جدید در روسیه نمود و نام فرقه خود را ویساریون نام نهاد. در ابتدا ۲۹ نفر از دوستان و آشنایان وی به این فرقه پیوستند و به عنوان آخرین کلیسای عهد یا جامعه ایمان یکپارچه شروع به تبلیغ فرقه جدید التأسیس خود نمودند.
رهبر ویساریون یا عیسی مسیح روسی ، به پیروان خود گفت تمامی اموال خود را باید به من بدهید و این شرط رستگاری و ربوده شدن شما به ملکوت می باشد. ما باید قوای خود را در سرزمین وعده گردهم آریم تا شهر صلح اورشلیم جدید را بنا کنیم. اعضای این فرقه با اهدای تمامی ثروت و اموال خود و همچنین با ترک خانه و کاشانه خود یک شهر جدید در کوهپایه های روستای “پتروپاولووکا” واقع در ۳۰ مایلی جنوب شرقی شهر کراسنویارسک روسیه تشکیل دادند. وی نام اورشلیم جدید خود را شهر خورشید نام نهاد . منزل وی بر روی بلندترین تپه شهرجدید ساخته شد.
رهبر فرقه ویساریون ادعا می نماید که الهاماتی از خداوند دریافت می کند. پیروانش وی را به عنوان عیسی مسیح باور دارند. وی حتی گناهان مردم شهرش را هر روز طی موعظه ای می بخشد ، این بخشش گناهان به بخشش روزانه ویساریون شهرت دارد.رهبر فرقه ویساریون “عیسی مسیح” خود را خداوند نمی خواند بلکه خود را کلام خداوند معرفی نموده است. وی در تلاش است بسیار متواضع و صمیمانه رفتار نماید.وی جامعه فرقه خود را تحت قوانینی خاص که وضع نموده رهبری می نماید.
وی می گوید من مسیح ، یک مربی ، یک استاد و راهنما هستم.برای ساختن یک شهر آرمانی کوچک بر روی زمین ، فرقه ویساریون بسیار تلاش نموده است. شهری که این فرقه ساخته است برای اعضاء آن بر طبق آموزه های این فرقه حکم کشتی نوح را دارد. به تمامی اعضای این فرقه حتی به کودکان آنان وعده رستاخیز در اورشلیم آسمانی داده شده است.بدون استثناء همه اعضای فرقه ویساریون گیاهخواران خوار هستند و استفاده و یا خوردن گوشت، تخم مرغ و هر غذایی که دارای منشأ حیوانی باشد مانند : محصولات لبنی ممنوع است. «در این حالت شباهت های زیادی با بودا و هندوئیسم و فرقه های هندی مانند سیک و… می باشد.» تجارت با پول در داخل جامعه ویساریون ممنوع است، مگر برای تهیه مایحتاج ضرروی برخی از افراد امین که از طرف رهبر جامعه انتخاب شده اند می توانند به طور محدودی برای رفع نیازهای کل جامعه فرقه اقلامی را از جهان خارج از فرقه خریداری نمایند.
روز ۱۸ ماه آگوست هر سال با عنوان “عیسی مسیح خود را ببینید” ، رهبر فرقه با عنوان “عیسی مسیح” ، در بین هواداران خود حضور پیدا می کند و توسط مردم پرستیده می شود. وی این تاریخ را “تاریخ نجات” نام گذاری کرده و در هر سال سوار بر اسب به پایین کوه آمده و درجشن رودخانه ای که درنزدیکی روستای هملت است شرکت می کند. مردم که همه از اعضای این فرقه می باشند فریاد کنان “بازگشت عیسی مسیح را ببینید” به استقبال وی می روند .این فرقه دارای یک پایتخت و ۳ شهر و بیش از ۴۰ روستا می باشد . به لحاظ جغرافیایی با مسکو ۷۰۰۳ کیلومتر فاصله دارد و در نزدیکی مرز مغولستان واقع گردیده است. جمعیت کل این شهرها و روستاها که همگی به اتفاق از اعضای این فرقه می باشند بیش از ۷۰۰۰ نفر می باشد.
رهبر ویساریون در یکی از خطبه های خود که برای ملتش موعظه می نمود چنین گفت:
“وعده باید انجام شود. ۲۰۰۰ سال پیش از آن در اسرائیل وعده داده شده بود که من خواهم آمد تا به پایان برسانم آنچه را که شروع کرده بودم . به خاطر بسپارید من خدا نیستم و این اشتباه است، اگر می بینید که مرا درطول تاریخ خداوند خوانده اند برای احترام به من بوده است ولی حقیقتا من خداوند نمی باشم بلکه من کلمه خدا هستم که در خداوند زندگی می کنم. اکنون که خدا است؟”
فرقه ویساریون ، بنیادی با ساختاری آموزشی و تعلیمی به لحاظ ایدئولوژیک، برای آموزش مذهبی اعضای خود دایر کرده است. بنیاد آموزشی کلیسای ویساریون مواردی چون تاریخ و زمان آخرین عهد،متشکل از نه کتاب و ۶۱ باب را تعلیم می دهد.کلیسای ارتودوکس روسیه معتقد است فرقه هایی همچون فرقه “ویساریون” که بعد از فروپاشی شوروی سابق در این کشور رشد کردند سلامت اخلاقی جامعه را به خطر می اندازند و در نتیجه خواستار ممنوعیت فعالیت آنها شده است. کلیسای ارتدوکس روسیه فرقه ویساریون را به عنوان یک فرقه کاذب ، مخرب و تمامیت خواه محکوم نمود.البته با وجود تلاش های بسیار کلیسای ارتدوکس فعالیت فرقه ای همچنان ادامه دارد.
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
جایگاه خدا در اندیشه اکهارت توله
آنچه در نوشتههای اکهارت توله، وین دایر، دیپاک چوپرا، والش و دیگر رهبران معنویت مدرن دربارة خدا و اعتقاد به او مشاهده میشود، فقط «خداپذیری» است، نه «خدامحوری». خداپذیری در همین حد است که کسی وجود خدا را بپذیرد و او را خالق هستی بداند؛ یعنی توحید در خالقیّت.
آنچه که دین اسلام به آن دعوت میکند، توحید در ربوبیّت تشریعی است که همان خدامحوری است. خداپذیری همان است که مشرکان هم به آن اذعان داشتند؛ (ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی(زمر.3)؛ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللّهُ (لقمان.35) حتی شیطان با این مرتبه از توحید مشکلی نداشت؛ اتفاقاً شیطان، هم توحید در خالقیت، هم معاد و هم ربوبیت تکوینی خداوند را قبول داشت با این وجود قرآن او را کافر معرفی نموده است(کان من الکافرین).
توحید فقط این نیست که کسی بگوید: «خدا وجود دارد و خدا هم اکنون حیّ و حاضر است». خدامحوری پدیدهای است که رهبران معنویتهای جدید، به بهانه خداپذیری آن را به حاشیه رانده و در تعلیماتشان، برای آن، جایی باز نکردهاند. خدامحوری این است که تدبیر و اداره جهان هستی را بهدست خدا بدانیم (ربوبیّت تکوینی) و همچنین حقّ قانونگذاری و ارائهدادن نقشة راه زندگیِ فردی و اجتماعی را نیز منحصر در خدا بدانیم (ربوبیّت تشریعی).
جالب است بدانیم که اکهارت توله مکتب خود را عرفانی میداند، اما در نوشتههای اکهارت کمتر با نام خدا برخورد میکنیم. البته در چندجا از کتابهای وی ادعا میشود که زندگی معنوی یعنی زندگی با خدا؛ اما او هیچ اصراری ندارد بر اینکه در مدل معنویت خود خدا را گنجاندهاست(نیروی حال، ص 236). جایگاه خدا در اندیشه اکهارت، مانند جایگاه خدا در یوگا است؛ در یوگا آنچه ضروری شمرده میشود، شکلی از تسلیم درونی است که باید درون سالک ایجاد شود؛ حتی تسلیم اگر بدون خدا هم ایجاد شود، مانعی ندارد. اگر خدا مطرح شود، تسلیم بهتر و راحتتر اتفاق میافتد، ولی اگر کسی بتواند مانند بودا بدون خدا به تسلیم نایل شود، هیچ نیازی به نام خدا نیست. خدا فقط روشی برای تسلیم شدن است نه یک ضرورت.( یوگا از ابتدا تا انتها، اشو، ص 174)
آنچه اکهارت توله به آن دعوت میکند، تسلیم درونی است که نام آن را «پذیرش حال» میگذارد. از همین منظر است که از تسلیم حرف میزند و تسلیم را در زیستنِ در حال میداند و نه داشتن باوری مشخص. وی تمامی باورها را مخدوش میداند و هیچگاه باور به خدا را استثنا نمیکند و میگوید شما را به هیچ دین و باوری فرانمیخوانم. از شما میخواهم که همه چیز را فراموش کنید و فقط حال را دریابید.
با همین نگاه است که فیلسوفی چون نیچه که خدا را مرده میخواهد، از نگاه اکهارت فردی عارف و روشنضمیر محسوب میشود و از او تجلیل میگردد و این گفتة نیچه به عنوان قانون خوشبختی مورد توجه اکهارت قرار میگیرد:
برای خوشبختی چه چیزهای کمی کافی است! خشخش یک مارمولک، یک نَفَس، یک نگاه، برای احساس خوشبختی کفایت میکند خاموش باشید و به درون خود گوش فرا دهید(زمینی نو، ص 272).
اکهارت انسان کامل را عارف به خدا و صفات و اسمائش نمیداند، بلکه آدم خاموش را عارف میخواند. انسان فانی و اتصال با خدا، در اندیشة وی مطرح نیست، بلکه آدمی مطرح است که همچون بودا درون خودش خفته است. وی به فضای خلوت درونی دعوت میکند، بدون آن که بر رسیدن به حق تأکیدی داشته باشد.
از آنرو که اکهارت خدا را غیر حکیم میداند و برای انسانها مأموریت الهی قایل نیست، جهان دیگر را انکار میکند و بهشت و جهنّم را در درک حال یا عدم درک آن معرفی میکند. وی به مخاطبان خود اطمینان میدهد که نگران جهان دیگر و عذاب نباشند؛ خداوند هیچگاه کسی را بازخواست نخواهد کرد: «هر چند نقصهایی در شما وجود دارد، با وجود این هیچگاه بازخواست نمیشوی»( نیروی حال، ص 170)؛ از همین رو، ادیان را از اساس لازم نمیداند و بسیاری از کمبودهای موجود و نگرشهای منفی شکل گرفته را ناشی از تعلیمات ادیان میداند.(همان، ص 176)
جمع بندی
اکهارت با نام خدا دیگران را میفریبد و صد افسوس که بنا بر نگرش اکهارت، لازم نیست که عارف به خدا بیندیشد و به معرفت او دست یابد. آنچه وی به آن فرامیخواند، به تعالی حقیقی آدمی کمک نمیکند و فاصله بین انسان مصرفزده عصر ماشین را با خدا کم نمیکند و بر درد دوری از خدا، مرهمی نمیگذارد. آنچه اکهارت به آن اعتقاد دارد، حداکثر باور به خداپذیری است، نه خدامحوری. در اسلام نصاب توحید، پذیرش ربوبیت تشریعی الهی است و موحّد به کسی گفته میشود که غیر از توحید در خالقیت، توحید در ربوبیّت تشریعی را هم بپذیرد.
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]
موسس و پایه گذار tm
پرداختن به غایت در جریانات معنوی جدید بسیار مهم است. پرداختن به هدف در مرام تی ام هم پرده از چند مطلب مهم بر می دارد و گویای حقیقت تی ام است. هدف و غايتي است که در tm (مديتيشن متعالي) ترسيم شده است، بسیار با اهدافی که در ادیان الهی ترسیم شده است متفاوت است.
بنيانگذار اين مرام به ظاهر معنوي، ماهاريشي ماهش است که با ابتکاري بينظير و خلاقيتي مثالزدني، بزرگترين خدمت را به دنياي غرب ارائه نمود. وي توانست مکاتب عرفاني شرق آسيا را براساس مباني تمدن غرب عرضه نمايد. اين عرفان از يک طرف بوديسم و هندوسيم را با خود دارد و از طرف ديگر به اصالت انسان و دين زدايي (اومانيسم و سکولاريسم) که ريشه تمدن غرب است کاملاً پايبند است. در اين مرام عقيده بر اين است که بايد ذهن را سامان داد، چون ريشه تمامي مشکلات به آشفتگي و پراکندگي ذهن بر ميگردد. نگاه متمرکز به شمع يا تکرار مداوم صداهاي بيمعنا، همه و همه براي يک هدف است و آن همان تخليه فشارهاي روحي و رواني است چرا که با اين كار ذهن از مشغوليتهاي گيج کننده و استرس آور نجات پيدا مي کند. معلوم شد که چرا عرفانهاي شرقي با مباني غربي در اين مرام ترکيب شدهاند، چون هدف در هر دو «فرار از رنج» است. بازگشت متوالي ارواح به عالم دنيا و تناسخ، که در عرفانهاي شرقي به جاي معاد و حيات اخروي نشسته است کاملاً هم سو با فرهنگ و تمدن غربي است ، زيرا که در هر دو، خدا و پيامبران و شريعت محو شدهاند. به عبارت دقيقتر هدف اصلي tm تحصيل يک زندگي دنيوي آرام و راحت است آن هم بدون خدا. به همين جهت به صراحت اعلام کردهاند ميتوان بدون خدا و معاد ، آرامش معنوي را تجربه کرد . (هويت، جميز ـ ترجمه رضا جلاليان، ص 128)
مديتشين به خوبي قادر است در برابر فشارهاي شکننده تمدن سرمايهداري، از پيروان خود افرادي مطيع و سر به راه تربيت کند و کسي هم تنه به تنه سرمايهداري جهاني نزند. تربيت افرادي راضي و قانع، غايت مديتشين است که البته تواناييها و استعدادها به طور اتوماتيک در خدمت تحکيم نظام سرمايهداري غربي قرار خواهد گرفت. وجه مشترک کتابهايي که امروزه مديتشين را تبليغ ميکنند يک مطلب است و آن هم « کاميابي در زندگي شخصي و رضايتمندي از محيط» است. بنابراين براي رسيدن به مديتشين متعالي کسي حق ندارد به نيمه خالي ليوان فکر کند و همه بايد با شرايط خود را هماهنگ کنند و چون نميتوان جهان را تغيير داد بايد اهداف و آرمانهاي خود را با نظام حاکم بر دنيا تطبيق داد.
معلوم شد که در تی ام نه تنها پرداختن به تعالی و عظمت روحی جایی ندارد، بلکه بیشتر غرق شدن در دنیا و دنیا محوری مطرح است.
از طرف دیگر تی ام چون از آیین بودا اخذ شده است، نه فقط خدا در آن پررنگ نیست، بلکه اساسا ضد خداست. چرا که بودیسم هر چند به نام دین مشهور شده است اما آیینی الحادی است؛ یعنی بی خدا و ضد خدا.
[ دوشنبه 11 خرداد 1394 ] [ ] [ داستانی ]