وهّابيّت در سرازیری سقوط به دره نابودی

وهّابيّت در سرازیری سقوط به دره نابودی!

تمام قراين و شواهد نشان مى دهد كه عمر «وهّابى گرى افراطى» به سر آمده و طرفداران و حاميان خود را به سرعت از دست مى دهد و به گذشته تاريخ سپرده مى شود، و هم اكنون آثار اين فروپاشى نمايان شده است، زيرا در بطن اصول «وهّابيّت تندرو» امورى نهفته است كه قابل بقا و دوام به خصوص در دنياى امروز نيست.

وهابی

 

 

اين اصول عبارتند از:

1ـ خشونت فوق العاده

2ـ تحميل عقيده

3ـ تعصّب شديد و افراطى

4ـ عدم آشنايى به ارزش هاى فرهنگى

5ـ جمود و مخالفت با هر پديده نوين

6ـ ضعف منطق و برداشت نادرست از شش واژه قرآنى

خشونت فوق العاده وهّابى هاى افراطى، چيزى نيست كه بر كسى پوشيده و پنهان باشد. كشتارى كه وهّابيّت در طول عمر خود از مسلمانان ـ نه كفّار حربى! ـ كرده، بسيار وحشتناك است.

سيل خونى كه در شهر كربلا از شيعيان به راه انداختند، و غارت اموال، و ويرانگرى شهر كربلا را همه به خاطر دارند.

و از آن عجيب تر، كشتار هولناك طائف و خونريزى وسيع از اهل سنّت آن سامان بود.

اين ها نشان مى دهد كه خشونت در جوهر تعليمات وهّابيّت است، و دليل آن همان برداشت غلطى است كه از كفر و ايمان و توحيد و شرك دارند و به آسانى هر كس را متّهم به شرك مى كنند و به دنبال آن اباحه دماء و اموال است كه به خواست خدا شرح آن خواهد آمد.

امام وهّابيان ـ طبق اسناد قطعى كه به آن اشاره خواهيم كرد ـ مسلمانان عصر ما را به دو دليل از مشركان عصر جاهليّت بدتر مى شمرد و با چنين قضاوتى معلوم است، آنها چه بر سر مسلمانان خواهند آورد، نيازى به مراجعه تاريخ نيست، نگاهى به عصر خودمان بيندازيم.

از جمله ميوه هاى تلخ اين شجره خشونت، در عصر ما «طالبان» و «سپاه صحابه» و بعضى از گروه هاى ديگر مانند «القاعده» هستند و ديديم كه هر كدام از اين ها چه تصوير زشتى از اسلام در اذهان جهانيان ترسيم كردند و ضربه اى را كه آنها به اسلام كه در حال پيشروى در جهان است، وارد آوردند ضربه اى جبران ناپذير است.

 

وهابی

 

خشونت در زادگاه وهّابيّت:
از همه عجيب تر و وحشتناك تر اين كه وهّابى هاى متعصّب حتّى به هموطنان وهّابى خود نيز رحم نكرده و دامنه خشونت را به آنجا نيز كشاندند و با انفجارهاى متعدّد در رياض و جدّه و بعضى مناطق ديگر گروهى از شهروندان بى گناه خود را به خاك و خون كشيدند.

تا آن جا كه امسال (سال 1425 قمرى) در مراسم حج خطباى نماز جمعه در اجتماع بسيار انبوه نمازگزاران، در نكوهش اين گروه و محكوم ساختن خشونت آن ها، بحث هاى زيادى داشتند و شعار «لاَ التَكْفِير ; وَ لاَ الإرْهَاب ; نه تكفير كردن ديگران و نه ترور» را سر دادند، و كار به جايى رسيد كه دولت عربستان مجبور شد همايش مهمّى در برابر «ارهاب» (تروريسم) تشكيل دهد و از كشورهاى مختلف براى تنظيم برنامه هماهنگ، جهت مبارزه با آن دعوت كند.

امّا تروريست ها چه افرادى بودند؟ همان وهّابيان متعصّب كه همه را غير از خود كافر مى دانند و خون آن ها را مباح مى شمرند.

دولت عربستان با اين كار مى خواهد هم خود را از هماهنگى با آنان تبرئه كند و هم براى نجات از چنگال آنان راه چاره قاطع و مؤثّرى بينديشد.

به هر حال اين محصول نامطلوب سبب شد كه متأسّفانه نام اسلام در اذهان بسيارى از مردم جهان، با خشونت توأم گردد و بهانه و دستاويز بدى به دست مخالفان اسلام دهد تا آنجا كه در بسيارى از كشورها، مسلمانان را «جماعتى آدمكش!» معرّفى كنند. البتّه تبليغات سوء آمريكايى ها و به خصوص صهيونيست ها نيز به اين امر بسيار كمك كرد، در حالى كه اسلام پيام آور صلح، عدالت و محبّت بوده و هست.

همه مى دانيم در قرآن 114 سوره است كه همه آنها جز يك سوره با نام خداوند «رحمان» و «رحيم» كه اشاره به رحمت عام و خاص او است، آغاز مى شود و اين يك مورد هم مربوط به اعلان جنگ با كسانى است كه پيمان صلح با مسلمانان را شكستند.

قرآن با صراحت به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى گويد ما تو را خشن و سنگ دل قرار نداديم كه اگر چنين بود مردم از گرد تو پراكنده مى شدند:(وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ).(1)

در روايات اسلامى مى خوانيم «هَلِ الدِّينُ إِلاَّ الحُبُّ; آيا دين چيزى جز محبّت است»،(2) محبّت به خدا، پيامبر، صالحان، و همه خلق خدا; ولى اين آيينى كه بر پايه محبّت بنا شده بر اثر اعمال گروه هاى زاييده وهّابيّت، چنان شد كه بدترين دستاويز را براى تشويه چهره اسلام به دست مخالفان داد.

اجازه دهيد نخست تاريخچه بسيار فشرده اى را از زندگى پيشواى وهّابيان با استفاده از نوشته هاى مورّخان شرق و غرب در اختيار شما عزيزان بگذاريم.

مشهور اين است كه «محمّد بن عبدالوهّاب» پيشواى مذهب وهّابى در سال 1115 در شهر كوچك «عُيَينه» از شهرهاى حجاز ديده به جهان گشود و در سال 1207 وفات كرد.

پدرش از قضات حنبلى بود و در كودكى به او درس مى داد. نويسنده كتاب «ازالة الشبهات» مى نويسد: او در كودكى علاقه شديدى به مطالعه كتاب هاى «ابن تيميّه» و «ابن قيم جوزى» كه هر دو در قرن هشتم مى زيستند، داشت و خميرمايه افكار خود را از آن دو گرفت.

بسيارى نوشته اند كه پدرش در همان سنين جوانى فهميده بود كه او اشتباهات فكرى فراوانى دارد، و از آينده او نگران بود و پيوسته او را سرزنش مى كرد و برحذر مى داشت.

او سفرهاى زيادى كرد، مدّتى به مكّه و مدينه و سپس به بصره رفت و از آنجا به ايران آمد و مدّتى در اصفهان نزد دانشمندى به نام ميرزاجان اصفهانى درس خواند، سپس به قم رفت و مدّت كمى در آنجا ماند و بعد به قلمرو حكومت عثمانى و شام و مصر رفت سپس به جزيرة العرب (نجد) بازگشت و به اظهار عقايد خود پرداخت.

نخست گروهى به مخالفت با او برخاستند و از شهر «حريمله» بيرونش كردند و او به شهرك «عيينه» رفت. خبر افكار نادرست او به امير احسا و قطيف «سليمان بن محمّد» رسيد و او به حاكم عيينه «عثمان» دستور داد او را به قتل برساند، ولى چون عثمان نمى خواست آلوده قتل او گردد دستور به اخراج او از شهر داد.

سرانجام او به شهر «درعيه» پناه برد. حكمران منطقه مردى از قبيله «غنيزه» به نام «محمّد بن سعود»، بود. شيخ محمّد با او ملاقات كرد و افكار خود را عرضه داشت و به او قول داد به كمك وى مى تواند بر تمام سرزمين نجد مسلّط شود!

«محمّد بن سعود» جدّ اعلاى پادشاهان سعودى احساس كرد مى تواند از وجود محمّد بن عبدالوهّاب براى توسعه قلمرو خود كمك گيرد، زيرا يك عدّه جوان پر جوش و خروش اطراف او را گرفته و سر بر فرمان او بودند و آنها نيروى خوبى براى پيش برد اهداف «ابن سعود» محسوب مى شدند.

ابن سعود قول حمايت و دفاع از شيخ را به دو شرط داد. نخست اين كه شيخ با ديگرى جز او رابطه برقرار نكند، ديگر اين كه خراجى را كه همه ساله از اهل شهر درعيّه دريافت مى كند بازهم دريافت دارد! شيخ اوّلى را پذيرفت ولى دوّمى را تلويحاً رد كرد و گفت : اميد است فتوحات و غنايم زيادى بيش از خراج درعيّه نصيب تو گردد!

امّا نبايد فراموش كرد كه غنايمى را كه شيخ محمّد انتظار آن را مى كشيد، در درجه اوّل اموال مسلمانان حجاز و مكّه و مدينه وسپس ساير كشورهاى اسلامى بود كه از او پيروى نكرده بودند، زيرا چنان كه گفتيم او همه را غير از پيروانش مشرك مى پنداشت و خون و اموال آنها را مباح مى شمرد!

پيروان محمّد بن عبدالوهّاب به شهرهاى مختلف حجاز حمله كردند و براى ترويج وهّابيگرى، و در واقع كشورگشايى، دست به كشتار و خونريزى عجيبى زدند و اموال زيادى را به تاراج بردند.

بعد از وفات محمّد بن عبدالوهّاب پادشاهان سعودى برنامه هاى او را دنبال كردند و دايره حكومت خود را گسترش دادند و بر تمام نجد و حجاز سلطه يافتند.

از جمله اعمال بسيار وحشتناكى كه در تاريخ وهّابيّت ثبت شده و حتّى مورّخان وهّابى نيز به آن اعتراف كرده اند، قتل عام عجيب مردم «طائف» و از آن وحشتناك تر قتل عام مردم «عراق و كربلا» بود.

وهّابى ها در تاريخ 1216 به بعد (حدود ده سال بعد از فوت محمّد بن عبدالوهّاب) به منظور جلب غنايم و كشورگشايى و در ظاهر براى نشر توحيد (توحيد به زعم خودشان) چند بار به «كربلا» و نجف حمله كردند; يك بار با استفاده از فرصتى كه به خاطر ايّام زيارتى على(عليه السلام) پيش آمده بود و بسيارى از اهل كربلا، به نجف مشرّف شده بودند، حمله غافلگيرانه اى به كربلا كردند، ديوار شهر را خراب نمودند و به شهر وارد شده و هزاران نفر از مردم كوچه و بازار و زنان و كودكان را به قتل رساندند و هر چه بر سر راه خود يافتند غارت كردند. به حرم امام حسين(عليه السلام) كه نفايس زيادى داشت حملهور شدند و آن را ويران كردند و تمام جواهرات و نفايس را با خود بردند.

بعضى عدد كشتگان را يكصد و پنجاه هزار تن! نوشته اند و مى گويند جوى خون در كوچه هاى كربلا به راه افتاد و جالب اين كه اسم اين كار را جهاد فى سبيل الله و مبارزه براى نشر توحيد مى گذاردند!

وقايع كربلا را بسيارى از مورّخان شرق و غرب و حتّى مورّخان سعودى نوشته اند. مى توانيد به كتاب هاى تاريخ المملكة العربيّة السعوديّة، عنوان المجد فى تاريخ نجد، تاريخ العربيّة السعوديّة نوشته دانشمند مستشرق «ناسى ليف» و مفتاح الكرامة سيّد جواد عاملى و كتب ديگر مراجعه فرماييد.(3)

وهابیت

 

باز مى گرديم به ريشه هاى خشونت در آيين وهّابيّت:

به هر حال محمّد بن عبدالوهاب داراى چند كتاب كوچك است كه عقايد خود را به طور عريان در آنها بيان كرده است.

او بهره كمى از سواد و علوم اسلامى داشت و هيچ گاه در حوزه هاى مهمّ علمى اسلام و نزد بزرگان علماى پيشين درس زيادى نخوانده بود و به همين دليل اشتباهات قابل ملاحظه اى داشت و متأسّفانه بر اشتباهات خود پافشارى مى كرد.

يكى از كتاب هاى او كشف الشبهات است، اين كتاب كوچك را ـ چنان كه از نامش پيداست ـ به منظور پاسخ گويى از ايرادات علماى بلاد (اغلب از اهل سنّت) بر افكارش نوشته است.(4)

مطالعه و بررسى همين كتاب براى پى بردن به ريشه هاى خشونت در عقايد وهّابيان كافى است:

1ـ نامبرده برداشت نادرستى درباره «توحيد» و «شرك» دارد و همان گونه كه در بحث هاى آينده خواهد آمد، تمام كسانى را كه از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تقاضاى شفاعت عندالله كنند ـ در حالى كه موافق صريح آيات و روايات است ـ مشرك و كافر مى داند و جان و مال و ناموس آنها را مباح مى شمرد.(5)

به يقين همه مسلمانان اعمّ از سنّى و شيعه (به جز وهّابى ها) از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) طلب شفاعت عندالله مى كنند، بنابراين همه آنها كافرند و خون و جان و مال و زنانشان بر وهّابى ها حلال است!

2ـ از اين هم فراتر رفته و با صراحت مى گويد: مشركين زمان ما از مشركان عصرپيامبر(صلى الله عليه وآله) كه آن حضرت با آنها جنگيد،بدترند!به دودليل:

اوّلا، مشركان زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) تنها در حال آرامش به غير خدا متوسّل مى شدند ولى ـ طبق آيات قرآن ـ هنگامى كه گرفتار بلا مى شدند (مثلا گرفتار امواج خروشان دريايى) خدا را خالصانه مى خواندند (فَإِذَا رَكِبُوا فِى الْفُلْكِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ).(6)

ولى مشركان زمان ما در هر دو حال به غير خدا متوسّل مى شوند، هم در رفاه و هم در بلا!

ثانياً، مشركان جاهليّت سنگ و چوبى را مى پرستيدند كه مخلوق و مطيع خدا است! ولى مشركان عصر ما افراد فاسق را مى پرستند (كه به ظاهر منظورش بعضى از سران صوفيّه است)(7) به اين ترتيب خون و مال و ناموس آنها مباح تر است!

البتّه اين برداشت ها حاصل يك سلسله مغالطه هاست كه در فصل آخر اين كتاب، پرده از روى آن برداشته خواهد شد. در اينجا منظور روشن ساختن ريشه خشونت آنها نسبت به جان و مال مسلمين غير وهّابى است.

3ـ نمونه ديگرى از خشونت آن ها اين است كه مخالفان خود را ـ كه جمعى از بزرگان علماى اهل سنّت هستند ـ هنگام گفتگو با القاب زشت و توهين آميز ياد مى كند، به عنوان مثال: در يك جا مى گويد: أيّها المشرك! (اى مشرك)،(8)

در جاى ديگر اعداء الله! (دشمنان خدا)،(9)

در جاى ديگر للمشركين شبهة اخرى (مشركان ايراد ديگرى دارند!)،(10)

در جاى ديگر هولاء المشركين الجهّال (اين مشركان جاهل!)،(11)

در جاى ديگر اعداء التوحيد (دشمنان توحيد!)،(12)

و در جاى ديگر مى گويد يك نفر عامى بى سواد بر هزار نفر از علماى مشركين (مسلمانانى كه معتقد به شفاعت هستند) غلبه پيدا مى كند.(13)

همان گونه كه قبل از اين اشاره شد امام اين مذهب بهره كمى از معلومات اسلامى داشته است و به نظر مى رسد از پاسخ گويى هاى علماى بزرگ عصبانى بوده، لذا آنها را با انواع كلمات اهانت آميز خطاب و همه را متّهم به شرك و كفر و جهل مى كند، در حالى كه قرآن مجيد با صراحت مى گويد: «به كسانى كه اظهار اسلام مى كنند و از در صلح در مى آيند نگوييد مسلمان نيستيد تا اموال آنها را به عنوان غنايم به چنگ آوريد»: (وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا).(14)

چراغ سبز براى خشونت

از آن چه در بالا آمد، مى توان فهميد چرا طالبان و القاعده و ساير متعصّبان وهّابى، به آسانى خون ديگر مسلمانان را در نقاط مختلف جهان مى ريزند و اموال آنها را به يغما مى برند.

كشتار طالبان در افغانستان اغلب از مسلمين بود (اعمّ از شيعه و اهل سنّت) و كشتار و ترورهاى كور القاعده و متعصّبان وهّابى در پاكستان و عراق همه از مسلمانان بود.

چه كسى سبب شد كه اين گروه ها اين همه بى رحم باشند؟ همان كسى كه گفت غير وهّابى ها مشركند و خون و مال مشرك مباح است! و نبايد تعجب كرد كه خون هايى كه طرفداران اين مذهب ريختند اغلب خون مسلمانان بود و تمام اموالى كه به غارت رفت اموال مسلمين بود.

وهابیت

 

خشونت و ضربه شديد بر پايه هاى اسلام

در طول تاريخ كمتر كسى به اندازه وهّابى هاى متعصّب به اسلام ضربه زده است، اسلامى كه دين رأفت و رحمت بود و توصيه مى كرد هر كارى را با نام «رحمان» و «رحيم» كه بيانگر رحمت عام و خاص خداست شروع شود.(15)

اسلامى كه مى گويد حتّى مشركان اگر براى تحقيق نزد شما آمدند آنها را پناه دهيد تا آيات قرآن را بشنوند، سپس آنها را سالم به وطن خودشان برسانيد (خواه اسلام را بپذيرند يا نه).(16)

اسلامى كه مى گويد در برابر بدى ها نيكى كنيد تا دشمنان سرسخت شما از اين همه محبّت (شرمنده شوند و) دوست شما گردند.(17)

اسلامى كه مى گويد: «هَلِ الدِّينُ إِلاَّ المَحَبَّةُ ; آيا دين چيزى جز محبّت است؟»(18)

آرى چنين اسلام لطيف، زيبا و پر از محبّت را آن چنان خشن نشان دادند كه دوست و دشمن را از آن بيزار ساختند!

جاذبه اسلام در عصر ما آماده است كه كار خودش را انجام دهد و به مصداق (يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللهِ أَفْوَاجاً )(19) گروه گروه مسلمان شوند، ولى اعمال اين گروه خشن و متعصّب متأسّفانه سدّ راه گسترش اسلام شد و ضربه دردناكى به اسلام و مسلمين زد.

خدايا آنها را هدايت كن!

تضادّ عجيب

شگفت آور اين كه حكومت آنها كه در سايه اين مذهب روى كار آمده، بى توجّه به اين گفته ها با تمام كشورهاى جهان ـ از اسلامى گرفته تا غير اسلامى ـ رابطه سياسى، اقتصادى و فرهنگى دارد، يعنى با همه مشركان جهان دوست است!

و از آن فراتر، تمام مكّه و مدينه را به صورت كانونى از زيباترين هتل ها براى پذيرايى از مشركان مسلمان! كه همه ساله به عنوان مراسم حج و عمره به آنجا مى آيند، درآورده اند و بهترين پذيرايى را از اهل شرك مى كنند! و اين مشركان درآمد عظيم و سرشارى براى آنها دارند.

در حالى كه قرآن مجيد مى گويد مشركان نجس هستند و آنها را به مسجد الحرام راه ندهيد و اگر از فقر مى ترسيد، خداوند شما را به فضل خود بى نياز مى كند، (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).(20)

راستى چرا در اينجا «مشركان»، «موحّد» مى شوند و به عنوان ضيوف الرحمان (مهمان هاى خداوند!) مورد مهر و محبّت و استقبال قرار مى گيرند و كوچك و بزرگ، خانه هايشان را در اختيار آنان قرار مى دهند.

تحميل عقيده

از اصول مسلّم اسلام اين است، كه تعامل فرق مختلف اسلامى با يكديگر فقط بايد از طريق بحث هاى منطقى و دوستانه باشد، حتّى در مورد غير مسلمين نيز همين دستور داده شده است: (ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ).(21)

«با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما; و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن. پروردگارت، از هر كسى بهتر مى داند چه كسى از راه او گمراه شده است; و او هدايت يافتگان را بهتر مى شناسد».

و نيز مى فرمايد: (وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِى أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).(22)

«با اهل كتاب جز به روشى كه از همه نيكوتر است مجادله نكنيد، مگر كسانى از آنان كه ستم كردند; و (به آنها) بگوييد: ما به تمام آنچه از سوى خدا بر ما و شما نازل شده ايمان آورده ايم، و معبود ما و شما يكى است، و ما در برابر او تسليم هستيم».

اسلام هرگز اجازه نمى دهد كسى مخالفان خود را به عنوان «جاهلان مشرك» و «اعداءالله» و «اعداء التوحيد» و مانند آن خطاب كند، خود را محور اسلام پندارد و چوب كفر و شرك را بر سر همه بكوبد، همان كارى كه اين جمعيّت در اكثر كتاب هاى خود كرده اند.

مسلمانان در اصول تعليمات و اعتقادات اسلام با هم مشتركند و علماى اسلام در اصول مسائل فقهى نيز با هم متّفقند، هر چند در شاخ و برگ ها و شرح بعضى از اصول، برداشت هاى مختلفى دارند.

نبايد اين اختلاف نظرها سبب نزاع، درگيرى و خونريزى گردد، بلكه بايد از طريق استدلال هاى منطقى و گفتمان و حوار صحيح، افكار را به هم نزديك كرد.

وهّابى هاى متعصّب (سلفى ها) به طور كامل در نقطه مخالف اين منطق عاقلانه و عادلانه اسلامى قرار دارند. آنها معتقدند بايد برداشت خود را در مسأله «شرك و توحيد» برديگران تحميل كرد، اگر چه از طريق تهديد به قتل و خونريزى و غارت اموال باشد كه اسنادش در كتاب هاى بنيان گذار اين مذهب موجود است و جلوتر به گوشه اى از آن اشاره شد.

هنگامى كه به عالمان آنها مى گوييم اگر شما عالم هستيد ما هم عالم هستيم و بيش از شما درس خوانده ايم و كتاب نوشته ايم. اگر شما مجتهد هستيد ما هم مجتهد هستيم، علماى الازهر و حوزه هاى دينى دمشق و اردن و ساير بلاد اسلامى نيز مجتهدان بسيارى دارد. چه دليلى دارد كه ديگران مجبور باشند عقيده شما را(در باب شرك و توحيد)كه به طورقطع ازنظرمانادرست است،بپذيرند؟مى گويند حرف همين است كه ما مى گوييم و اسلام همين است كه ما به آن رسيده ايم!!

شما چه امتيازى بر ساير علماى اسلام داريد كه مى خواهيد عقيده خود را بر آنها تحميل كنيد، چرا با شلاق ديگران را مى زنيد؟! پاسخ منطقى ندارند.

گويى آنها چنين مى پندارند كه بر قلّه علم و ايمان نشسته اند و همه در درّه جهل و بى خبرى فرو رفته اند!

اين چيزى است كه در دنياى امروز هيچ كس آن را نمى پسندد و جايگاهى براى آن در ميان مسلمين نيست.

به همين دليل مى گوييم آنها به پايان عمرشان نزديك شده اند.

 

پی نوشت ها:

1. آل عمران، آيه 159.

2. ميزان الحكمة، حديث 3097.
3. براى آگاهى بيشتر از تاريخ پرماجرا و عقايد وهّابيّت مى توانيد از كتاب هاى زير بهره بگيريد: الاسلام فى القرن العشرين، جزيرة العرب فى القرن العشرين، تاريخ المملكة السعوديّة، تاريخ نجد آلوسى، كشف الارتياب، و تاريخ وهّابيان نوشته مرحوم فقيهى.

4. از جمله كسانى كه بر اين رساله شرح نوشته اند محمّد بن صالح العثيمين است كه فرد نسبتاً معتدل و با سوادى بود ولى متأسّفانه يا از روى ترس از دست دادن مقام يا تقيّه سعى كرده توجيه گر سخنان محمّد بن عبدالوهاب گردد (جز در موارد معدودى) و ما آن چه نقل مى كنيم از متن اين كتاب است.

5. شرح كشف الشبهات عثيمين، صفحه 81.

6. عنكبوت، آيه 65.

7. او مى گويد: اعلم أن شرك الاوّلين أخفّ من شرك اهل زماننا بامرين: احدهما: انّ الاوّلين لا يشركون و لا يدعون الملائكة و الاولياء و الاوثان مع الله إلاّ فى الرخاء و أمّا الشدة فيخلصون لله الدعاء كما قال تعالى: (فاذا ركبوا فى الفلك…) الامر الثانى: انّ الاوّلين يدعون مع الله اناساً مقرّبين عندالله… و اهل زماننا يدعون اناساً من افسق الناس. (شرح كشف الشبهات، صفحه 100).

8. شرح كشف الشبهات، صفحه 77.

9. همان مدرك، صفحه 79.

10. همان مدرك، صفحه 109.

11. همان مدرك، صفحه 120.

12. همان مدرك، صفحه 65

13. همان مدرك، صفحه 68.

14. نساء، آيه 94.
15.كُلُّ أمر ذِى بال لَمْ يُذْكَرْ فِيهِ اسْمُ اللهِ فَهُوَ أبْتَرُ (تفسير البيان، جلد 1، صفحه 461).

16. توبه، آيه 6.

17. فصّلت، آيه 34.

18. خصال صدوق، صفحه 21 (عن الامام الصادق(عليه السلام)).

19. توبه، آيه 28.

20. نصر، آيه 2 .

21. نحل، آيه 125.

22. عنكبوت، آيه 46.




[ پنجشنبه 31 اردیبهشت 1394 ] [ ] [ داستانی ]

[ نظرات (0) ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه