![بازشناسى جايگاه زن در انديشه دينى](http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2015/07/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D9%89-%D8%AC%D8%A7%D9%8A%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B2%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%8A%D8%B4%D9%87-%D8%AF%D9%8A%D9%86%D9%89%E2%80%8F.jpg)
زنان نیمى از پیکره اجتماع هستند، جامعه براى بارورى و پویایى در زمینههاى فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى طبعاً نیازمند نیروى عظیم زنان و مادران است. هر فرد براساس حق طبیعى و انسانى خود، حق دخالت در تعیین سرنوشت خود و جامعهاش را داراست. بنابراین زنان علاوه بر ایفاى نقش خانوادگى باید در جامعه حضورى فعال و مؤثر داشته باشند تا به نوبه خود در رهیافت سیاسى، اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى جامعه تأثیرگذار باشند.
مشارکت زنان در تصمیمگیرىها و استفاده از آراء افکار و اندیشههاى آنان سبب مىشود که آنان از حالت انفعالى خارج شده و به صورت یک عنصر فعال در عرصههاى اجتماعى ظاهر شوند، همچنین زنان براى پرورش استعدادهاى خود، باید به عرصهها و سطوح مختلف مسئولیتها گام بگذارند، جامعه به نیرو و توان همگان نیازمند است و هر گونه ضعف و اهمال در ایفاى نقشهاى محوله ولو در مقیاس کوچک، مىتواند جامعه را دچار ضعف و نابسامانى سازد.
ضرورت بازیابى هویت اسلامى زن
بدون تردید ظهور اسلام و تعالیم سعادتبخش آن مهمترین واقعه در طول تاریخ، حیات زن بوده است زیرا اسلام جایگاهى رفیع و هویتى والا براى زنان به ارمغان آورده است. در تبیین عمق تحولى که به واسطه تعالیم اسلام در موقعیت و مقام زن ایجاد شده، ضرورت شکوفاسازى شخصیت زن و خودباورى و بازیابى هویت اسلامى وى بسیار با اهمیت مىنماید و بىتوجهى به آن موجب خودباختگى، حیرت و سرگردانى خواهد شد.
فرهنگهاى مختلف خواه ناخواه، در ارتباط نزدیک با یکدیگر و تحت تأثیر متقابل هستند، بنابراین شناخت ارزشها و اصالتهاى دینى و ملى بسیار حائز اهمیت است و باید شرایطى را فراهم آورد تا زن مسلمان ایرانى، قبل از هر چیز به شناخت صحیح و کاملى از معیارهاى اسلامى و ملى دست یابد.
باید تلاش شود که زن مسلمان از پایگاه دینى و ملى خود در همه زمینههاى اجتماعى، سیاسى، فرهنگى، علمى و … حضورى قوى و پیشرو داشته باشد تا بدین طریق الگویى براى سایر زنان در سراسر دنیا باشد، زن مسلمان ایرانى زمانى در بازیابى هویت خود موفق خواه شد که سمبل پیشرفت، ترقى و انسانیت باشد.
جنبش آزادى زنان در تئورى فمنیسم
برخى جریانات فکرى، براى اجتماعى نشان دادن زنان با تکیه بر قواعد و معیارهاى غیر دینى، سعى دارند با تمسک به رویدادهاى تاریخى و معاصر، نوعى انحراف را ترویج دهند و به مدد آن به توسعه اندیشههاى غربى نظیر جریانات فمینستى بپردازند.
البته این جریانات و جنبشها از زمان ظهورشان در عرصه جهان تا به حال فراز و نشیبهاى زیادى را پشت سر گذاشته و تنوع و تعدد فراوانى یافتهاند و نظریات بسیارى نیز حول آنها از سوى صاحبنظران و کارشناسان مطرح گشته است که طرح همه آنها از حوصله و هدف این نوشتار خارج است اما به طور کلى و صرف نظر از شاخ و برگهاى فراوانى که در این رابطه وجود دارد مىتوان گفت که جریان فمینیستى از نظر تاریخى، از قرن نوزدهم و به عنوان نهضت آزادى زن در جوامع سرمایهدارى به وجود آمد.
انحطاط وضع زن در اثر انقلاب صنعتى و تحولات بعد از آن و نیز بىاعتنایى به نقش اجتماعى و سیاسى در کشورهاى غربى زنان بود. هر چند از قرن هفدهم به بعد مىتوان مکتوبات فراوانى را سراغ گرفت که مسائل زنان را مطرح کرده و خواهان تغییر وضع زن شدهاند، اما قرن نوزدهم اوج این دعوت است. دلیل امر این است که در این زمان، تغییر وضع زنان در قالب خواستههاى مشخص تبلور یافته بود و از پشتوانه یک حرکت اجتماعى نیرومند نیز برخوردار بود.
این گرایشها در آغاز مىکوشیدند تا از طریق دست یافتن به ضمانتهاى قانونى براى زنان در امورى نظیر شرایط کار، حقوق سیاسى و … وضعیت موجود را تغییر بدهند. جنبش زنان در مسیر تحول خود در قرن بیستم از درخواست ضمانتهاى قانونى به ترویج افکار افراطى درباره زن و نقش و رابطه او با مرد تحول یافت. بدین طریق جنبش آزادى زن، به تئورى فمینیسم تبدیل شد. (باید توجه داشت که معمولاً در اصطلاح «جنبش آزادى زن» و «فمنیسم» به صورت مترادف بکار مىروند اما در حقیقت فمینیسم به معنى «زن محورى» است و جنبش آزادى زن به عنوان یک بخش اجتماعى، زن را جزیى از جامعه مىبیند و مىکوشد تا در درون جامعه از حقوق او دفاع کند. فمینیسم، زن را موجودى خارج از جامعه مىبیند، گویى زن موجودى قائم به ذات، منفصل از مرد و از نظر وجودى متضاد و در حال جدال با مرد است.
تحلیل و بررسى راهکارهاى جریان فمنیسم براى رهایى زنان
نقش مادر خانواده را دارد، این جنبش در آخرین حد خود به آنجا رسید که نقش مردانه براى زنان دست و پا کند، بدین معنا که براى رهایى از سلطه مردان، الگویى ارائه داد که در آن زن مىبایست از مردان تقلید مىکرد تا رها شود، این پیروى از الگوهاى مردانه – یعنى آزاد بودن و مثل مرد فکر کردن – جنبش زنان را به «فمنیسم» یعنى جایى سوق داد که ارزش لازم را از اصالت زنانه گرفت، در حقیقت، نظریه فمینیستى از دو زاویه به مسائل زنان مىنگرد:
۱- نگرش آسیبشناسانه به مسائل زنان در طول تاریخ که هسته مرکزى آن نظام پدرشاهى و نارسایىها و بىعدالتىهاى ناشى از آن مىباشد. این نگاه در واقع شکلدهنده همه نظریات فمینیستى مىباشد.
۲- نگرش راه حلطلبانه براى رهایى از سلطه پدرشاهى، این روشها، بر محور آزادى کامل و مطلق زن از هر گونه تشخص و ویژگى خاصى است که طبیعت، دین و ساختارهاى تجربه شده خانواده و جامعه و روابط بین زن و مرد ارائه مىدهد. طبق این ایده و نگرش، مادرى، همسرى، روابط طبیعى جنسى، ساختار خانواده و مذهب و … همه و همه از درجه اعتبار ساقط است و پیداست که نتیجه به آنجا مىانجامد که زن به امید بازآفرینى صورتها و نقشهاى جدید از هر یک از نهادها و روابط مذکور، به قلع و قمع کلیه ارزشها و حقیقتها اقدام مىکند و در واقع بر هویت واقعى خود خط بطلان مىکشد. و چه مظلومیتى از این بالاتر که زن، خود به انکار هویت واقعى خویش برخیزد و تمام عواطف، ویژگىها و ظرفیتهاى ویژهاى را که نظام خلقت در وجود او به ودیعه نهاده است زیر پا بگذارد و جامعه بشرى را نیز از خصایص منحصر به فرد خود بىبهره سازد.
با تبلیغات زیادى که از سوى فمینیستها صورت مىگیرد، عدهاى از زنان بىاطلاع و یا کم اطلاع، جذب این اندیشههاى غربى مىگردند و دچار نوعى خودباختگى شده و منحل در آن تفکر مىشوند.
بىشک اولین گام در جهت زدودن حالت خودباختگى و نیل به خودباورى، بررسى علل و ریشهیابى خودباختگى است، اهمیت این امر به ویژه زمانى که فرهنگ خودى از غنا و پشتوانه کافى برخوردار است، دو چندان مىشود، چرا که در مورد فرهنگهاى ضعیف و بىریشه پیداست که همین ضعف و یا بىریشه بودن، بهترین و مهمترین عامل خودباختگى است، اما یک فرهنگ غنى که مبتنى بر اندیشهاى والا و مترقى است چرا باید در مواجهه با سایر فرهنگها در موضع ضعف قرار بگیرد؟ در پاسخ باید گفت که بخش عمده این نقیصه و مشکل ناشى از ضعف و سستى خود مسلمانان است که متأسفانه از اصالتهاى فرهنگى خود و از اندیشههاى مترقى دین خویش فاصله گرفتهاند، استاد شهید مطهرى در یکى از آثار خود به نقل از یکى از متفکران اسلامى مىگوید: «غرب وقتى که از دین خود یعنى مسیحیت (تحریف شده فاصله گرفت، تولدى مجدد یافت و از دوران رنسانس به بعد، دوره رشد و شکوفایى تمدن مادى خود را آغاز کرد، اما مسلمانها از زمانى که از دین خود فاصله گرفتند رو به انحطاط و سقوط گذاشتند علت امر هم کاملاً روشن است پیشرفت غرب به این خاطر بود که مسیحیت تحریف شدهاى که توسط کلیسا تبلیغ و ترویج مىشد، تنها عامل تنبلى و رخوت و عقبماندگى بود و طبعاً پشت کردن به آن مىتوانست زمینه رشد و ترقى و پیشرفت را فراهم آورد اما در طرف مقابل، انحطاط و سقوط مسلمانان بدین سبب بود که اسلام برخلاف مسیحیت، دین پیشرفت و ترقى، آن هم در تمام ابعاد مادى و معنوى بود و مسلمانان تا زمانى که به ارزشهاى اصیل دینى خود توجه داشتند در تمام زمینهها سرآمد بودند، اما با پشت کردن به اسلام و غفلت از اصالتهاى خویش رو به فتور و افول گذاشتند.»
عامل دیگرى که بر روند خودباختگى مسلمین مؤثر افتاد و شتاب آن را بیشتر کرد، تلاشهاى همه جانبه و حساب شده استعمار براى مسخ هویت سایر جوامع و به ویژه جوامع اسلامى بود. استعمار به منظور حفظ و تداوم برترى خود، ملتها را تعمداً دچار خودباختگى کرد، ارزشهاى بومى، ملى و دینى آنها را لگدمال و منکوب نمود و تمام اصالتهاى آنها را بىارزش و بىاعتبار کرد.
تحقیرى که استعمار، این چنین در حق ملل دیگر روا داشت به حدى مؤثر افتاد که هنوز هم در برخى موارد یادآورى اصالتهاى بومى و ملى و مذهبى براى انسان غیر غربى موجب سرافکندگى مىشود و لذا سعى دارد که هر چه بیشتر و به انحاء مختلف، در شکل و شمایل ملل مغرب زمین در جامعه ظاهر شود تا متمدن و پیشرفته محسوب شود و انگ غیر متمدن بودن و بربریت نخورد.
البته صرف نظر از مسئله کرامت و حرمت زن در جامعه که سخت مورد تأکید اسلام است، این موضوع که زن باید در جامعه، حضورى فعال داشته باشد و نقش مؤثرى در جامعه ایفا کند نیز، با بیانهاى مختلفى در خلال تعالیم دینى مطرح شده است زنان نیز همچون مردان حق دارند تا انتخابگر باشند و موافقت یا مخالفت خود را با نظام حاکم ابراز دارند و هر گاه حاکمیت جامعه، حاکمیت کفر و ظلم باشد، زنان نیز مجاز و بلکه موظف به مبارزه هستند، زنان نیز مانند مردان و براساس ضرورت، حق و وظیفه هجرت و جهاد فى سبیلاللَّه را دارند، حق مزبور باعث مىشود تا زنان نیز در قبال جامعه و حاکمیت آن احساس مسئولیت نمایند. در قرآن کریم، آیات فراوانى در رابطه با موقعیت و وظایف اجتماعى زنان آمده است که از جمله آنها، آیه مربوط به بیعت زنان با حضرت نبىاکرم(ص) مىباشد که امرى کاملاً سیاسى و با توجه به موقعیت زمانى بسیار حائز اهمیت بوده است.
«یا ایهاالنبى اذا جاءک المؤمنات یبایعنک على ان لایشرکن باللَّه شیئا و لایسرقن و لایزنین و لایقتلن اولادهن و لایأتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن و لایعصینک فى معروف فبایعهن و استغفر لهناللَّه اناللَّه غفور رحیم؛(۱)
اى پیامبر، چون زنان با ایمان نزد تو آیند که (با این شرط) با تو بیعت کنند که چیزى را با خدا شریک نسازند، و زنا نکنند، و فرزندان خود را نکشند، و بچههاى حرامزادهاى را که پس انداختهاند با بهتان (و حیله) به شوهر نبندند، و در (کار) نیک از تو نافرمانى نکنند، با آنان بیعت کن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه، زیرا خداوند آمرزنده مهربان است.»
در سوره مبارکه توبه نیز، جنبه دیگرى از حیات سیاسى و اجتماعى زنان که عبارت است از «حق نظارت و سرپرستى» و «امر به معروف و نهى از منکر» مورد توجه قرار گرفته است. آیه ۷۱ این سوره مىفرماید:
«والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر؛
بعضى از زنان و مردان مؤمن اولیاء و سرپرستان بعضى دیگرند، امر به معروف مىکنند و نهى از منکر مىنمایند.»
در مورد مبارزه با ستمگران و زورمداران هم که همواره تداعىکننده مبارزه مردان بوده است، قرآن از مبارزات زنان نیز یاد مىکند.
در مجموع، مسلم است که اسلام موقعیت و منزلت ویژهاى براى زن در خصوص نقشآفرینى در جامعه قائل است و اگر چه برخى ضرورتها و همچنین ویژگىها و توانایىها، آنها را از برخى امور معاف شمرده است. اما در همه حال، خواستار حضور قوى و مؤثر آنها در صحنه حیات اجتماعى مىباشد.
این نگاه، نگاه عادلانه و معتدل اسلام است که به دور از افراط و تفریط است زیرا در مقابل نگاه انحرافى فمینیستى، برخى در حالت تفریط هیچ هویتى را براى زنان قائل نیستند. برخلاف این نگاه متحجرانه در تعالیم دینى، دستورات فراوانى مبنى بر حفظ حرمت و کرامت زن در جامعه به چشم مىخورد که نشاندهنده، به رسمیت شناختن مقام انسانى و اجتماعى زن مىباشد زیرا در نقطه مقابل این دیدگاه، در جوامعى که زن را موجودى انسانى نمىدانستند و یا او را در نازلترین درجه انسان بودن تلقى مىکردند، هیچ گونه حرمت و اعتبار اجتماعى هم براى وى قائل نبودند و هر گونه رفتار ناپسندى را با زن مباح مىشمردند. اما اسلام به سختى با این نحوه نگرش مقابله کرد و تمام مراتب حرمت و احترام اجتماعى را براى زن و مرد یکسان مطرح نمود. در سوره مبارکه احزاب، قرآن مسئله اذیت و آزار زنان مؤمن را مطرح مىکند و مىفرماید: «والذین یؤذون المؤمنین و المؤمنات بغیر ما اکتسبوا، فقد احتملوا بهتانا و اثما مبینا؛ کسانى که زنان و مردان با ایمان را بدون جرم و گناه، اذیت مىکنند، مرتکب بهتان و گناهى بزرگ مىشوند.»(۲) و یا در مورد تمسخر و به استهزاء گرفتن زنان مىفرماید: «یاایهاالذین آمنوا لایسخر قوم من قوم عسى ان یکونوا خیراً منهم و لانساء من نساء عسى ان یکن خیراً منهن؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، هیچ قومى حق ندارد قومى دیگر را مسخره کند، چه بسا که آنان از ایشان بهتر باشند. و هیچ زنانى حق ندارند زنانى دیگر را مسخره کنند، چون ممکن است آنان از ایشان بهتر باشند.»(۳)
در سوره مبارکه بروج هم مسئله فتنهگرى و ایجاد مشکل و گرفتارى براى زنان و مردان با ایمان را بیان مىکند و عاملین به این کار زشت و ناپسند را به آتش و عذاب جهنم وعده مىدهد:
«انالذین فتنوا المؤمنین و المؤمنات ثم لم یتوبوا فلهم عذاب جهنم و لهم عذاب الحریق؛ کسانى که مردان و زنان مؤمن را آزار کرده و بعد توبه نکردهاند ایشان راست عذاب جهنم و ایشان راست عذاب سوزان(۴)»
حضور فعال و مشارکت اجتماعى زنان در صحنه اجتماعى
براى تبیین نگاه صحیح اسلام در زمینه حضور و مشارکت اجتماعى زنان، ابتدا باید مفهوم مشارکت معلوم شود، زنان نیمى از پیکره جامعه هستند، هر جامعهاى که بخواهد نسلى بارور و پویا در زمینههاى فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى تربیت کند، طبعاً نیازمند نیروى عظیم زنان و مادران است.
از سوى دیگر، حق طبیعى و انسانى هر فردى است که در تعیین سرنوشت خویش و مسائل مربوط به خود و جامعهاش دخالت کند، بنابراین بخشى از مسئولیت مورد بحث بر دوش زنان است که ضرورت مىیابد ضمن ایفاى نقشهاى خانوادگى، در جامعه نیز حضورى فعال و مؤثر داشته باشند و از این رهگذر نقش مهمى در رهیافت توسعه سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى جامعه ایفا نمایند.
براى پیشرفت هر جامعهاى باید هر دو جنس فعالانه در عرصههاى گوناگون اجتماعى حضور داشته باشند زن و مرد از نظر روحى، فرهنگى، مذهبى، فیزیولوژیکى و … کاملکننده یکدیگرند و هر کدام ویژگىهاى شخصیتى، عاطفى و شناختى منحصر به فرد خود را دارا هستند، همین تفاوتها موجب مىشود که هر کدام با دیدى متفاوت به جهان و پدیدههاى اجتماعى، بنگرند و چهره دگرگونهاى از آنها را به معارف بشرى ارزانى دارند و از این جهت نیز مکمل یکدیگر باشند، بنابراین نقشآفرینى و مسئولیتپذیرى انسان در جامعه، تنها به مردها اختصاص ندارد بلکه زنان هم در این راستا سهم قابل توجهى در اجتماع و مشارکت اجتماعى دارند.
حضور فعال زنان در جامعه و مشارکت اجتماعى آنان گذشته از آنکه وظیفهاى براى زنان است مىتواند براى آنها مفید و بسیار پربار و سودمند نیز باشد و تجربیات ارزندهاى در اختیار آنان بگذارد مشارکت روزافزون زنان در عرصه مسائل و موضوعات اجتماعى باعث بالا رفتن سطح آگاهىهاى فردى و اجتماعى، آشنایى با روشهاى تربیتى و جدید و کارآمد و … شده و هویتى تازه به زنان مىبخشد.(۵)
در پرتو این هویت تازه آنها نسبت به مقام، موقعیت و شئون فردى و اجتماعى خودآگاهى بیشترى مىیابند و براى خویش در جامعه نقش مؤثرترى قائل بوده، خود را عضو فعال جامعه تلقى خواهند نمود و از همه مهمتر نسبت به مسائل اجتماعى جامعه خود، احساس مسئولیت بالاترى خواهند داشت و با حساسیت، ظرافت و تأثیرات بیشترى در صحنههاى سیاسى حاضر خواهند شد.
البته نباید از نظر دور داشت که مشارکت اجتماعى در معناى حقیقى و واقعى خود است که مىتواند این ثمرات را در پى داشته باشد مشارکت اجتماعى، به معناى حضور آگاهانه و شرکت فعال در عرصههاى مختلف اجتماعى مىباشد و باید آن را از صرف حضور فیزیکى و حتى اشتغال جدا دانست چرا که اشتغال صرف، گرچه نوعى فعالیت اجتماعى است اما پایینترین و ضعیفترین سطح مشارکت محسوب مىشود و کمترین تأثیر را در تواناسازى زنان دارد. متأسفانه گاهى برخى از زنان، دیدگاه و تصورشان نسبت به مشارکت از سطح اشتغال فراتر نرفته و صرفاً براى یافتن شغلى در بازار کار، ولو پایینتر از شئون و توانایىهاى خود تلاش مىکنند.
این در حالى است که مشارکت زنان در تصمیمگیرى و توان ارائه افکار و اندیشههاى خود، و نیز اعمال آنها در امور مربوطه، از شروط اساسى تواناسازى زنان است این موضوع سبب مىشود که زنان از حالت انفعالى خارج شده و به صورت یک عنصر فعال در عرصههاى اجتماعى ظاهر شوند. این اعتقاد غلط که تنها مردها صاحب فکر بوده و باید تصمیمات اساسى جامعه را اتخاذ نمایند، مانع از شکوفایى استعداد و خلاقیت زنان شده، نظام توسعه و روند پیشرفت جامعه را تضعیف مىکند. زنان براى پرورش استعدادهاى خود باید به عرصهها و سطوح مختلف مسئولیتها گام بگذارند و از حقوق متناسب خود برخوردار شوند. اما شاید از همه مهمتر آن باشد که زنان براى حل مسائل حاد انسانها در مورد مرگ و زندگى، خانواده و جامعه، توسعه اقتصادى و سرنوشت بشر به سهم خود مشارکت ورزند.
اکنون پس از بیان مفهوم مشارکت براى روشن شدن بیشتر، به چند نمونه از مشارکت زنان در تاریخ اسلام اشاره مىکنیم:
۱- «امعطیه» نقل مىکند که پیغمبر(ص) در روزهاى عید که مىخواستند نماز عید بخوانند دستور مىدادند دختران و زنان، از شهر بیرون بیایند و در نماز عید شرکت کنند. یکى از زنان از پیغمبر(ص) پرسید: اگر کسى پوششى نداشته باشد که خود را بپوشد، چه کند؟ آیا از آمدن به جماعت و شرکت در اجتماع مسلمین معاف است یا نه؟ حضرت فرمودند: خیر، باید از یکى از خواهران دینى خود، لباسى عاریه کند و در نماز و اجتماع مسلمانان شرکت نماید.(۶)
از این حکایت بخوبى دریافت مىشود که پیامبر(ص) حضور زنان در اجتماعات مسلمین را لازم مىدانستهاند تا جایى که نداشتن لباس را هم مانع این کار نمىدانستند.
۲- «امسنان» که از جمله زنانى است که با پیامبر(ص) بیعت کرده، مىگوید: آنگاه که پیامبر(ص) مىخواست به جنگ خیبر برود، من به پیشگاه او آمدم و عرض کردم اجازه مىفرمایى که من نیز در خدمت شما باشم، تا مشکهاى آب را تعمیر کنم و اگر زخمخوردهاى بود او را مداوا کنم و اگر کار دیگرى بود انجام دهم. پیامبر(ص) فرمودند: انشاءاللَّه مبارک است. مانعى نیست، زنهاى دیگرى هم در این جنگ شرکت کرده و با ما هستند. همه آنان از من خواستهاند و من به آنها اجازه دادهام. تو مىتوانى با آنها باشى و مىتوانى همراه ما باشى! عرض کردم من دوست دارم با شما و در خدمت شما باشم. حضرت فرمودند: پس با همسر من «امسلمه» همراه باش.(۷)
۳- دوشیزهاى از طایفه بنى غفار به نام «امیه» دختر قیس بنابىالصلت در زمان پیامبر اسلام(ص) اسلام آورد، او مىگوید: شنیدم پیامبر(ص) تصمیم دارد به خیبر برود چون دوست داشتم که در خدمت حضرت باشم و از ثواب جنگ بىبهره نمانم، لذا با گروهى از زنان بنىغفار به نزد پیامبر(ص) رفتیم و گفتیم اى رسول خدا(ص) ما هم مىخواهیم در این نبرد شرکت کنیم و در خدمت شما باشیم تا از مجروحان پرستارى کنیم و تا آنجا که مىتوانیم مسلمانان را یارى کنیم پیامبر(ص) فرمودند، انشاءاللَّه مبارک است. مانعى ندارد.(۸)
۴- گذشته از مسئله کمک به اقتصاد خانواده که در مواردى انگیزه ورود زنان به بازار کار و کسب درآمد است در برخى موارد نیز، نیاز جامعه به نیروى کار زن موجب جذب او به بازار کار مىشود البته بحث شرایط و عوامل اشتغال زن و همچنین پیامدها و آثار آن، بحث گسترده و مهمى است که ابعاد گوناگون آن باید مورد مطالعه و بررسى قرار بگیرد اما آنچه که ضرورى است در اینجا مورد توجه قرار بگیرد، این است که ورود زن در مشاغل خارج از خانه، در کلیت خود، نه تنها تحریم نشده است بلکه در مواردى حتى مىتواند به صورت وجوب کفایى درآید. اساساً چگونه مىتوان زنان را از مشارکت در مشاغل و خدمات اجتماعى معاف کرد، در حالى که نیمى از جمعیت هر جامعهاى را زنان تشکیل مىدهند و اگر نگوییم در همه زمینهها، لااقل در بسیارى از موارد محتاج خدماتى هستند که لازم است از ناحیه خود زنان ارائه شود. افزون بر این، کسب درآمد توسط زن در موارد لزوم مىتواند به اقتصاد خانواده و اعضا آن یارى برساند.
زنان و فعالیت اقتصادى
در کنار اهتمام به حضور اجتماعى زن در برخى از عرصهها اسلام با خطکشىها و تقسیم مسئولیت، به وجاهت و ارزش زن پرداخته است، به عنوان مثال، در مطالعه خانواده به عنوان یک واحد کوچک اقتصادى، صرف نظر از تفاوتهایى که خانوادههاى مختلف در شیوه معیشت خود دارند، «کسب درآمد» و «مصرف» را مىتوان به عنوان دو رکن اصلى مورد بررسى قرار داد.
منظور از «کسب درآمد» مجموعه فعالیتهایى است که امکان تأمین مایحتاج خانواده را فراهم مىآورد و مراد از «مصرف»، شیوه و روش هزینه کردن درآمد خانواده، براى رفع احتیاجات مىباشد.
از سوى دیگر خانواده یک واحد زیستى و اجتماعى نیز محسوب مىشود که براساس مودت و دوستى میان زوجین شکل گرفته و یا پشتوانه مشارکت و همکارى آنها تداوم مىیابد. تمام جنبههاى حیات خانواده و از جمله مسائل اقتصادى آن مبتنى بر مشارکت زن و شوهر است در عین حال تفاوتهاى روحى و جسمى میان زن و مرد نیز این مشارکت را هم میسور و بلکه ضرورى ساخته است.
بر این اساس در عرصه فعالیتهاى اقتصادى خانواده نیز دو نقش متفاوت برعهده زن و مرد گذاشته شده است تا هر یک براى تأمین نیازهاى متفاوت اقتصاد خانواده به تلاش بپردازند؛ یکى مؤظف به کسب درآمد است و دیگرى عهدهدار مصرف خانواده.
بنابراین براساس تعالیم قرآن سرپرستى خانواده برعهده مرد است و یکى از دلایل این موضوع وظیفهاى است که براى تأمین نفقه و مایحتاج خانواده متوجه مرد گشته است.(۹)
زن نه در خانه پدر و نه در خانه شوهر ناگزیر از کار و تلاش براى تأمین زندگى نیست و این مسئله به خاطر رأفت اسلامى است که زن به تناسب جنبههاى روحى و جسمى به کارهایى بپردازد که برایش مقدور است. از دیگر سو نه تنها مصلحت زن بلکه مصلحت مرد و کانون خانواده نیز این است که زن از تلاشهاى اجبارى خردکننده معاش، معاف باشد. مرد هم مىخواهد کانون خانوادگى براى او، کانون آسایش و رفع خستگى و جاى فراموشى گرفتارىهاى بیرونى باشد. زنى قادر است کانون خانوادگى را محل آسایش و راحتى قرار دهد که خود به اندازه مرد، خسته و کوفته کار بیرون نباشد.
علت دیگرى که براى لزوم نفقه بر مرد مىتوان شمرد این است که مسئولیت و رنج زحمات طاقتفرسا تولید نسل، از لحاظ طبیعت برعهده زن گذاشته شده است. این زن است که باید بیمارى ماهانه را تحمل کند، سنگینى دوره باردارى و رنج مخصوص این دوره را به عهده بگیرد و کودک را شیر بدهد و پرستارى کند.
از این رو، مرد وظیفه دارد که با کار و تلاش مخارج زندگى را در حد متعارف و متناسب با شئون همسر خود تأمین نماید و حتى مستحب است که در صورت امکان موجبات توسعه زندگى را جهت رفاه بیشتر همسر و فرزندان خود نیز فراهم آورد. زن حتى اگر ثروت هنگفتى داشته باشد، ملزم نیست در مخارج زندگى شرکت کند مشارکت زن در تأمین نیازهاى زندگى چه از لحاظ پولى که بخواهد خرج کند و چه از لحاظ کارى که بخواهد انجام دهد. اختیارى و وابسته به میل و اراده خود اوست و مرد هیچ گونه تسلط اقتصادى و حق بهرهبردارى از نیرو و کار زن را ندارد.
پىنوشت ها:
۱) ممتحنه، آیه۱۲.
۲) احزاب، آیه۵۸.
۳) حجرات، آیه۱۱.
۴) بروج، آیه۱۰.
۵) اعتصامىپور، آذر، جایگاه اجتماعى زنان در جامعه امروز، روزنامه سلام، ۳۱/۴/۷۶، ص۵.
۶) وسایلالشیعه، ج۱، ص۴۵۷.
۷) طبقات بنسعد، ج۸، ص۲۹۲.
۸) همان.
۹) نسا، آیه۳۴.
منبع:پیام زن ؛شماره ۲۰۰
[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ ] [ داستانی ]