حضرت رقيه سلام الله عليها در کلام بزرگان و مراجع عظام تقليد

در پي القاي  شبهات بي اساس از سوي برخي افراد ناآگاه درباره وجود مقدس حضرت رقيه بنت الحسين عليهماالسلام، مراجع عظام تقليد و علماي بزرگ عصر ما تاكيد كردند تشكيك در اصل وجود مقدس حضرت رقيه عليهاالسلام، نه تنها ظلم به آن مظلومه و پدر بزرگوار ايشان، بلكه ظلم به اهل بيت عليهم السلام است.

از اين رو بر آن شديم تا در اين نوشتار نظرات بزرگان و مراجع عظام تقليد را درباره اين وجود نوراني از نظر بگذرانيم.

 

 

استاد شهيد مرتضي مطهري (ره)

در فصل پنجم از بخش دوم کتاب حماسه حسيني، در مبحث تحريفات لفظي، چنين آمده است:

« داستان طفلي از ابي عبدالله که در شام از دنيا رفت و بهانه پدر مي گرفت و سر پدر را آوردند و آنجا وفات کرد (رجوع شود به نفس المهموم). » (1)

استاد شهيد مرتضي مطهري (ره)

 

در اينجا نکته اي حائز اهميت است و آن اينکه اين بخش از کتاب حماسي حسيني مربوط به يادداشت‌هاي استاد شهيد مي باشد که در واقع فيش‌هاي تحقيقاتي ايشان بوده که قصد داشته اند بعدها راجع به آنها تحقيق نمايند تا به نتيجه نهايي و قطعي برسند. چنانکه در ميان اهل پژوهش و تحقيق مرسوم است. ولي متأسفانه ناشر محترم آثار ايشان – همانطورکه در مقدمه کتاب نيز تذکر داده است – اين يادداشت‌هاي خام را که هنوز در آنها تحقيق صورت نگرفته است، در کنار سخنراني‌هاي استاد که ديدگاه‌هاي نهايي ايشان بوده، به چاپ رسانده است و اين دستاويزي براي برخي اشخاص کم اطلاع و بعضاً معاند قرار گرفته است. بنابراين از اين يادداشت هاي استاد فرزانه نمي‌توان ادعا کرد که ايشان وجود چنين دختري از سالار شهيدان را نفي نموده اند.

شکي نيست که دختر کوچکي از امام حسين‌ عليه السلام در شام از دنيا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلي منسوب به همان دختر است، اما اين که نام آن دختر «رقيه» بوده يا نام ديگري داشته در بين دانشمندان اسلامي اختلاف نظر وجود دارد، هر چند معروف اين است که نامش رقيه است

آيت الله العظمي ميرزا جواد تبريزي (ره)

متن سخنرانى آيت الله العظمي ميرزا جواد تبريزي (ره) در حرم حضرت رقيه عليهاالسلام در سال 1381 هـ ش:

آيت الله العظمي ميرزا جواد تبريزي (ره)

 

مزار کنونى حضرت رقيه بنت الحسين عليهماالسلام در شام، از اول مشهور بوده، گويا حضرت امام حسين عليه السلام نشانى را از خود در شام به يادگارى سپرده است، تا فردا کسانى پيدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت عليهم السلام و حوادث آن بپردازند، اين دختر خردسال گواه بزرگى است بر اينکه در ضمن اسيران حتى دختران خردسال نيز بوده اند ، ما ملتزم به اين هستيم که بر دفن حضرت رقيه عليهاالسلام در اين مکان شهرت قائم است، حضرت عليهاالسلام در اين مکان جان سپرده و دفن شده است. ما به زيارتش شتافتيم، و بايد احترام او را پاس داشت.

دفن اين طفل خردسال (حضرت رقيه عليهاالسلام) در شام گواه بزرگ و نشان قوى از اسارت خاندان طهارت، و ستم روا داشته بر ايشان دارد، آن ستمى که تمام پيامبران از آدم تا خاتم بر آن گريستند، تا آنجا که خدا عزاى امام حسين عليه السلام را بر آدم خواند، از اين رو احترام اين مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهيد، و به سخنان باطلى که مى گويند: رقيه عليهاالسلام طفلى خردسال بيش نبود، گوش فرا ندهيد، مگر على اصغر عليه السلام کودک خردسال نيست که در روز قيامت شاهدى خواهد بود، و موجب آمرزش گنهکاران شيعه خواهد شد ان شاء الله تعالى.

بنابراين بر همه واجب است احترام اين مکان (محل دفن حضرت رقيه عليهاالسلام) را داشته باشند، و به سخنان فاسد و بيهوده اى که از گمراهى شياطين است، گوش فرا ندهند و اعتنايى نکنند. ما با زيارت دختر امام حسين عليه السلام (رقيه عليها السلام) به خداوند متعال تقرب مى جوييم، آن دخترى که خود مظلوم بود، و خاندان وى همه مظلوم بودند. (2)

 

آيت‌الله‌العظمي مکارم شيرازي

آيت‌الله‌العظمي مکارم شيرازي

شکي نيست که دختر کوچکي از امام حسين‌ عليه السلام در شام از دنيا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلي منسوب به همان دختر است، اما اين که نام آن دختر «رقيه» بوده يا نام ديگري داشته در بين دانشمندان اسلامي اختلاف نظر وجود دارد، هر چند معروف اين است که نامش رقيه است. (3)

 

آيت‌الله‌العظمي نوري همداني

آيت‌الله‌العظمي نوري همداني

در کتاب‌هايي چون کامل بهائي و نفس‌المهموم و کتاب‌هاي معتبر ديگر دختر خردسالي که برخي نام او را «رقيه» ناميده‌اند و در شام به شهادت مي‌رسد، براي امام حسين‌ عليه السلام ذکر کرده‌اند و اگر کسي براي آن حضرت نذر کند، بايد آن را ادا نمايد و مضجع موجود در دمشق متعلق به آن حضرت است. (4)

 

 

 

 

آيت‌الله‌العظمي مظاهري

آيت‌الله‌العظمي مظاهري

همين جا که به عنوان مرقد حضرت رقيه عليها‌السّلام مشهور است ، مرقد اوست و تشکيک کردن يک ظلم است آن هم ظلم به بچه مظلوم امام حسين عليه‌السّلام و همين شهرت راجع به مرقد مطهر حضرت زينب سلام‌الله‌عليها نيز هست و تشکيک در آن ظلم به حضرت زينب سلام‌الله‌عليها است و ظلم به حضرت زينب گناهش خيلي بزرگ است و ما در اين گونه موارد نظير سيادت اشخاص و قبور بزرگان چيزي جز شهرت نداريم و اين شهرت در نظر همه فقها حجت بوده و هست. (5)

 

آيت‌الله‌العظمي علوي گرگاني

آيت‌الله‌العظمي علوي گرگاني

وجود حضرت رقيه سلام الله عليها از مسلّمات تاريخي است و اگر شبهه اي هم هست در اصل وجود ايشان نيست و بعضي از شبهات در نام مبارک او وجود دارد ولي اين مسئله که دختري از امام حسين عليه السلام در شام مدفون است ، هيچ گونه شک و شبهه اي در آن وجود ندارد و توصيه ما به کساني که اين شبهات را نسبت به معتقدات ديني مردم وارد مي کنند آن است که بدانند هيچ گونه نفعي نخواهند برد و فقط آخرت خود را خراب کرده اند و خود را مورد غضب امام حسين عليه السلام قرار داده اند و لذا خوب است که با اين گونه مسائل خود را درگير ننمايند. (6)

 

آيت‌الله‌العظمي روحاني

آيت‌الله‌العظمي روحاني

اولا راجع به حضرت رقيه سلام الله عليها اخيرا كتابي نوشته شده است و خيلي خوب اثبات نموده به اين كه حضرت رقيه 3 ساله در خرابه شام از دنيا رفته و قبرش هم در آنجاست و معجزات زيادي هم نقل شده است و ثانيا قاعده اي در فقه است بنام تسامح در ادله سنن ، مقتضي آن قاعده اين است كه آنچه راجع به اين دختر 3 ساله گفته اند شما هم نقل كنيد و به زيارت او برويد همه اش بر طبق موازين شرع است ، من خودم چند سال قبل براي معالجه به لندن رفتم در برگشت ، لبنان از هواپيما پياده شدم و چند روز در آنجا ماندم كه بروم سوريه براي زيارت آن خانم و الان هم از آن عمل خرسندم. (7)

 

آيت‌الله‌العظمي مبشّر كاشاني

آيت‌الله‌العظمي مبشّر كاشاني

قال الله تبارك وتعالي : « يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون »

هيچ گونه شك و شبهه اي درباره وجود مقدس حضرت رقيه بنت الحسين عليهماالسلام وجود ندارد و شواهد تاريخي نشان مي دهد كه آن مظلومه بر اثر تحمل رنج ها و مصائبي كه در مسير شام و آن چه در خرابه شام اتفاق افتاد ، در صغر سن از دنيا رفته و در دمشق مدفون شد ، تنها مطلب مورد بحث اين است كه نام مبارك او رقيه بوده يا زينب يا اسم ديگري داشته ، سپس به اسم رقيه مشهور شده؟

و اما اشتهار اسم او به نام رقيه به اين جهت است كه در مدفن اين وجود مقدس و نوراني ، در دمشق ، نام رقيه بنت اميرالمومنين عليهماالسلام نوشته شده كه بديهي است انتساب به "جد اعلي " ، متداول و معمول بوده است پس تشكيك در اصل وجود مقدس آن حضرت جرم و ظلم به آن مظلومه و پدر بزرگوارش ، بلكه ظلم به اهل بيت عليهم السلام است و شبهه پراكنان بدانند كه نور خدا هرگز خاموش نخواهد شد ، بلكه پيوسته بر تزايد و تجليات بيشتر است. (8)

 

حجت الاسلام و المسلمين جاودان

حجت الاسلام و المسلمين جاودان

اين فرزند خردسال امام عليه السلام در ماخذ موجود و قديمي اسم ندارد اما داستان شهادت ايشان با اندک تفصيل آمده است و آن را از آن ماخذ براي شما نقل مي کنيم :

در کتاب «کامل بهائي» نوشته حسن بن علي بن محمد بن علي بن حسن طبري، معروف به عماد الدين طبري، در ص 179، ج دوم، چاپ اول، قم، مؤسسه طبع و نشر قم، 1376 شمسي مي گويد:

در کتاب «حاوية در مثالب معاوية» آمده است که زنان خاندان نبوت در حالت اسيري، حال مرداني را که در کربلا شهيد شده بودند، مخفي ميداشتند و به پسران و دختران آنان ميگفتند: پدرتان به سفر رفته و برميگردد. پس از آنکه به دستور يزيد زنان و کودکان اسير را در جوار خانه يزيد جاي دادند، در ميان آنان دخترکي چهار ساله شبي خواب ديد. از خواب بيدار شد و گفت: بابام حسين کجاست؟ همين الآن او را در خواب ديدم و خيلي هم پريشان بود. زنان و کودکان، همه به گريه افتادند. سر و صداي گريه يزيد را از خواب بيدار کرد. يزيد گفت: چه خبر است؟ گفتند: بچه‏اي پدرش را ميخواهد و براي همين زنان و کودکان گريه ميکنند. يزيد دستور داد: سر پدرش را ببريد و در کنار او بگذاريد. مأموران يزيد سر امام حسين را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند. دختر چهار ساله وقتي نگاهش به آن سر افتاد ترسيد و فريادي برآورد و پس از آن بيمار شد و وفات کرد. (9)

 

پي نوشت:

1) مجموعه آثار، ج 17، ص 586.

2) سايت اطلاع رساني آيت الله العظمي ميرزا جواد تبريزي.

3) خبرگزاري مرکز مديريت حوزه علميه قم (حوزه نيوز).

4) همان.

5) خبرگزاري هاي لبيک ، فارس ، تابناک (توسط خبرنگار اداره كل فرهنگي سازمان صداوسيما).

6) همان.

7) همان.

8) همان.

9) سايت اطلاع رساني حجة الاسلام و المسلمين جاودان.

 

 

ماجراي نبش قبر حضرت رقيّه(ع) در سال 1242 شمسي

همين كه سيد خشت بالاي سر را برداشت ديدند افتاد؛ زير بغلش را گرفتند؛ هي مي‌گفت: «اي واي بر من.. واي بر من.. به ما گفته بودند يزيد لعنةالله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده ولي اکنون فهميدم دروغ بوده، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده..»
حسينيه مشرق - عالم بزرگوار مرحوم آيت‌الله علامه "ملاّ محمّد هاشم خراساني"* مي‌نويسد: عالم جليل شيخ محمّدعلي شامي كه از جمله علماي نجف اشرف بود به حقير فرمود: جدّ مادري من، جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقي كه نَسَبش به سيّد مرتضي علم‌الهدي منتهي مي‌شد و سنّ شريفش بيش از 90 سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبي دختر بزرگ ايشان حضرت رقيّه دختر امام حسين عليه‌السلام را در خواب ديد كه فرمودند: «به پدرت بگو: به والي بگويد: ميان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّيت است، بيايد قبر و لحد مرا تعمير كند.» 

دختر به سيّد عرض كرد، ولي سيّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطي سيّد همين خواب را ديد و به پدر گفت، ترتيب اثري نداد. شب سوّم دختر كوچك سيّد همين خواب را ديد و به پدر گفت، باز ترتيب اثري نداد. شب چهارم خود سيّد حضرت رقيّه را در خواب ديد كه به طريق عتاب فرمودند: چرا والي را خبردار نكردي؟!

سيّد بيدار شد، صبح نزد والي شام رفت و خوابش را گفت. والي به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّي امر كرد كه غسل كنند و لباس‌هاي پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودي حرم مطهّر باز شد، همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند، پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند. 

صلحاء و بزرگان از شيعه و سنّي در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچ كس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيّد، و چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيّد ابراهيم.

حرم را قُرق كردند و لحد را شكافتند. ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلام‌الله عليها، ميان لحد و كفن صحيح و سالم است اما آب زيادي ميان لحد جمع شده است.

سيّد در قبر رفت، همين كه خشت بالاي سر را برداشت ديدند سيّد افتاد. زير بغلش را گرفتند، هي مي‌گفت: «اي واي بر من.. واي بر من.. به ما گفته بودند يزيد لعنةالله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده ولي اکنون فهميدم دروغ بوده، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمي‌كنم، مي‌ترسم بدن را منتقل كنم  و ديگر به عنوان "رقيّه بنت الحسين" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.


سيّد بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد و بر روي زانوي خود نهاد و سه روز بدين گونه بالاي زانو خود نگه داشت و گريه مي‌كرد تا اينكه قبر را تعمير كردند.

وقت نماز كه مي شد سيّد بدن حضرت را بالاي جايي پاكيزه مي‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمي‌داشت و بر زانو مي‌نهاد، تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد. و از معجزه آن حضرت اين كه سيّد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسري به او عطا فرمايد. دعاي سيّد به اجابت رسيد و در سن پيري خداوند پسري به او لطف فرمود که نام او را "سيّد مصطفي" گذاشت.



آنگاه والي واقعه را به سلطان عبدالحميد عثماني نوشت؛ او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه را به سيد ابراهيم واگذار کرد.

اين قضيه در سال 1242 هجري شمسي رخ داده و در کتاب «معالي» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: «فَنزلَ في قبرها و وَضع عليها ثوباً لفَّها فيه و أخْرجها، فإذا هي بنتٌ صغيرةٌ دُونَ البُلوغِ و كانَ متْنُها مجروحةً مِنْ كثرةِ الضَّرب» « آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه اي بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكي بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده، و پشت شريفش از زيادي ضربات مجروح بود.»

پس از درگذشت سيّد ابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّد مصطفي و بعد از او به فرزندش سيّد عبّاس رسيد.

فرزندان سيّد ابراهيم دمشقي معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند به گونه‌اي که هر گاه دست خود را به موضع دردناک بيماري بگذارند فوري آرام مي‌شود و اين اثر را از جدّ بزرگ خود به ارث برده‌اند که اين خاصيت، ناشي از نگهداري بدن شريف آن مظلومه به مدت سه شبانه‌روز است.

اين موضوع پيش از اين به صورت روضه‌خواني از سوي حجت‌الاسلام سيد حسين مؤمني و حجت‌الاسلام سيد عبدالله فاطمي‌نيا، در حرم مطهر امام رضا(ع) خوانده شده و مورد تأييد علما نيز قرار گرفته است.



*ملامحمد هاشم خراساني معروف به ثقةالاسلامي در سال (1242 ش) (1280 ق) در مشهد به دنيا آمد. پس از فرا گرفتن مقدمات علوم، رهسپار نجف اشرف گرديد و در مدت دوازده سال از محضر عالماني همچون آخوند خراساني و سيد اسماعيل صدر بهره‏مند شد. ملاهاشم خراساني پس از بازگشت از نجف، راهي مشهد گرديد و در حوزه درس آيت‏اللَّه سيدعلي حائري يزدي شركت جُست و از آن پس به تحقيق و تاليف همت گمارد. آثار متعددي از ملامحمدهاشم خراساني به جاي مانده كه مهم‏ترين آنها عبارتند از: مُنتَخَبُ التواريخ به فارسي در تاريخ معصومان و برخي از امامزادگانِ مدفون در ايران و نيز علمايي كه در مشهد، هرات، اصفهان و شيراز به خاك سپرده شده‏اند ؛ حُسنُ العاقبةُ في سَعادَةِ الخاتَمه و نيز غايةُ الآمال في حُسنِ خواتيم الاعمال. اين عالم و مورخ گرانقدر سرانجام در بيست و هشتم اسفند 1312ش برابر با سوم ذي‏حجه 1352ق در هفتاد سالگي در مشهد به لقاءاللَّه
پيوست و در همان شهر به خاك سپرده شد. 
 
 
 
 رقيه سلام الله عليها در منابع تاريخي
 

آنچه امروز درباره رقيه سلام الله عليها؛ شهرت دارد و نقل مي شود اين است که او از دختران امام حسين عليه السلام است. در کربلا همراه کاروان بوده و همراه قافله به شام مي رود. شبي در خرابه شام، خواب پدر را ديده و بهانه او را مي گيرد. به دستور يزيد رأس مطهر را درون طشتي گذاشته و براي او مي برند. اين دختر سه ساله، وقتي روپوش را کنار مي زند ابتدا با پدر نجوا مي کند و بعد با در آغوش کشيدن او، براي هميشه آرام مي شود.

اما آنچه در منابع فعلي(1) وجود دارد به ترتيب قدمت زماني به شرح زير است:

 

1. لباب الأنساب

نسب شناس معروف قرن ششم ، ابن فُندُق بيهقى (م 565 ق) در لباب الأنساب در بيان فرزندانى كه از نسل اين امام عليه السلام باقى مانده اند ، مى نويسد:

از فرزندان امام حسين عليه السلام ، جز زين العابدين عليه السلام ، فاطمه ، سَكينه و رُقيّه ، باقى نماند. ولَم يَبقَ مِن أولادِهِ إلّا زَينُ العابِدينَ عليه السلام ، وفاطِمَةُ وسُكَينَةُ ورُقَيَّةُ (2)

 

2. الملهوف (که به لُهُوف مشهور است)

گزارش ديگرى كه به نام رقيّه اشاره دارد، آن است كه در برخى نسخه هاى كتاب الملهوف ، آمده است كه امام حسين عليه السلام در وداع با اهل بيت خود ، فرمود :

يا اُختاه! يا اُمَّ كُلثوم! وأنتِ يا زَينَبُ! وأنتِ يا رُقَيَّةُ ! وأنتِ يا فاطِمَةُ ! وأنتِ يا رَبابُ! اُنظُرنَ إذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقُقنَ عَلَىَّ جَيباً ، ولا تَخمِشنَ عَلَىَّ وَجهاً ، ولا تَقُلنَ عَلَىَّ هَجراً .(3)

خواهرم ، اى امّ كلثوم ! و تو اى زينب ! و تو اى رُقَيّه ! و تو اى فاطمه ! و تو اى رَباب! توجّه كنيد كه هرگاه من كشته شدم ، براى من گريبان چاك مكنيد و صورت ، خراش ندهيد و حرف نامربوط مگوييد .

 

مولاى ما امام حسين عليه السلام ، دخترى سه ساله داشت سرِ شريف امام عليه السلام را كه با دستمالى ديبقى پوشيده بود ، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند . دختر امام عليه السلام گفت : اين سرِ كيست؟ گفتند : سرِ پدرت است . آن را از طَبَق برداشت و درآغوش گرفت و مى گفت : «پدر جان! چه كسى تو را با خونت خضاب كرد؟....

آنگاه ، دهانش را بر دهان شريف امام عليه السلام گذاشت و گريه سختى كرد تا از هوش رفت . وقتى تكانش دادند ، ديدند كه روحش از دنيا ، جدا شده است

در باره اين گزارش مى توان گفت :

اوّلاً ، در بسيارى از نسخه هاى كتاب الملهوف ، اين متن وجود ندارد .

ثانيا ، در اين گزارش ، به اين كه رقيّه دختر امام عليه السلام است ، اشاره اى نشده است .

ثالثا ، احتمالاً آن كه در اين گزارش به اين نام خطاب شده، رقيّه دختر امام على عليه السلام و همسر مسلم بن عقيل است؛(4) زيرا فرزندان مُسلم ، همراه امام عليه السلام بودند و به احتمال قوى ، همسر وى نيز در كاروان كربلا ، حضور داشته است.(5)

 

3. کامل بهايي

كامل بهايى ، كتابى فارسى ، نوشته عماد الدين طبرى(6) است. متن نوشتار او اين است :

در حاويه(7) آمد كه زنان خاندان نبوّت ، در حالت اسيرى ، حال مردان كه در كربلا شهيد شده بودند ، بر پسران و دختران ايشان ، پوشيده مى داشتند و هر كودكى را وعده ها مى دادند كه : پدر تو به فلان سفر رفته است [و] باز مى آيد. تا ايشان را به خانه يزيد آوردند . دختركى بود چهارساله .

 

 

 شبى از خواب ، بيدار شد و گفت : «پدر من حسين كجاست ؟ اين ساعت ، او را به خواب ديدم سخت پريشان!» . زنان و كودكان ، جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست . يزيد ، خفته بود . از خواب ، بيدار شد و حال ، تفحّص كرد . خبر بردند كه حال ، چنين است . آن لعين ، در حال گفت كه بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند . مَلاعين ، سر بياورد و در كنار آن دختر چهارساله نهاد . پرسيد : «اين چيست؟» . مَلاعين گفت : سرِ پدر توست . آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز ، جان به حق ، تسليم كرد.(8)

 

4. روضة الشهداء

پس از عماد الدين طبرى، ملّا حسين واعظ كاشفى سبزوارى (م 91ظ  ق) در كتاب روضة الشهدا ، مطالب طبرى را با تفصيل بيشترى مطرح مى كند ؛ امّا همچنان ، نامى از كودك نمى بَرد و او را چهارساله ذكر مى كند و محلّ وقوع حادثه را كوشْك (كاخ) يزيد مى داند و مى افزايد:

چون مِنديل برگرفت(9) سرى ديد در آن طَبَق ، نهاده . آن سر را برداشت و نيك در آن نگريست . سرِ پدر خود را بشناخت . آهى از سينه بركشيد و روى در روى پدر ماليد و لب خود بر لب وى نهاد و فى الحال ، جان شيرين بداد.(10)

 

5. المنتخب طُرِيحِى

فخر الدين طُرَيحى (م 1ظ 85 ق) در كتاب المنتخب، داستان را با تفاوت هايى تعريف مى كند. بخشى از متن المنتخب، بدين شرح است:

روايت شده كه وقتى آل اللّه وآل رسول او در شهر شام بر يزيد ، وارد شدند ، او خانه اى به آنها اختصاص داد و آنها در آن ، به سوگوارى مى پرداختند . مولاى ما امام حسين عليه السلام ، دخترى سه ساله داشت سرِ شريف امام عليه السلام را كه با دستمالى ديبقى(11) پوشيده بود ، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند . دختر امام عليه السلام گفت : اين سرِ كيست؟ گفتند : سرِ پدرت است .

بي شک با وقوع چنين مشاهدات و کراماتي از آن مضجع شريف، اين اطمينان (اگر نگوييم يقين) براي انسان حاصل مي شود که آنجا دختري از دختران امام حسين عليه السلام با قدر و منزلت فراوان آرميده است و بر ما لازم است آن را احترام کرده و مقامش را ارج نهيم.

 آن را از طَبَق برداشت و درآغوش گرفت و مى گفت : «پدر جان! چه كسى تو را با خونت خضاب كرد؟ پدر جان! چه كسى رگ هاى تو را بُريد؟ پدر جان! چه كسى مرا در كودكى ، يتيم كرد؟ پدر جان! پس از تو ، ما به چه كسى دل ببنديم؟ پدر جان! چه كسى از يتيم ، نگهدارى مى كند تا بزرگ شود؟ پدر جان! چه كسى پاسدار زنانِ رنجور است؟ پدر جان! چه كسى نگهدار بيوه هاى اسير است؟ پدر جان! چه كسى نوازشگر چشم هاى گريان است؟ پدر جان! پناه دهنده دور افتادگان غريب كيست؟ پدر جان! چه كسى نوازشگر موهاى پريشان است؟ پدر جان! براى ناكامى ما پس از تو ، چه كسى هست؟ پدر جان! براى غريبى ما ، چه كسى پس از تو هست؟ پدر جان! كاش من ، فداى تو مى شدم . پدرجان! كاش پيش از اين ، نابينا مى شدم . پدر جان! كاش من در خاك شده بودم و محاسن تو را خون آلود نمى ديدم» .

آن گاه ، دهانش را بر دهان شريف امام عليه السلام گذاشت و گريه سختى كرد تا از هوش رفت . وقتى تكانش دادند ، ديدند كه روحش از دنيا ، جدا شده است.(12)

 

6. شَعشعة الحسيني

اوايل قرن چهاردهم ، شيخ محمّدجواد يزدى ، در كتاب شعشعة الحسيني(13) آورده است :

منقول است كه طفلى از حضرت امام حسين عليه السلام در خرابه شام ، از ديدن سرِ پدر بزرگوارش ، از دنيا رفت ؛ وليكن در نام او ، اختلاف است كه زُبَيده يا رُقَيّه يا زينب يا سَكينه بوده باشد.(14)

او همچنين در صفحات بعد ، به نقل از كتاب رياض الأحزان ، آورده است كه اسم آن دختر ، فاطمه بوده است.

در اين گزارش ، چندين نام و از جمله رُقَيّه براى كودكِ از دنيا رفته در شام، مطرح گرديده است.(15)

 

بحث کتابخانه اي جداي از بحث شهود و کرامت است

آنچه گذشت، سير گزارش هاى گوناگون بود درباره وفات دخترى از امام حسين عليه السلام در شام. با توجه به اين اسناد و مدارک و اينکه جزئيات اين واقعه در هيچ يك از منابع معتبر نيامده و اگر هم در کتاب معتبري بوده اکنون در دسترس ما نيست؛ بنابراين نمي توان در مورد جزئيات آن با قاطعيت سخن گفت؛ اما کراماتي که از آن بارگاه شريف صادر شده و مي شود و نيز مشاهداتي که براي برخي رخ داده است خود سخن و حديث ديگري است جداي از اين بحث کتابخانه اي.

بي شک با وقوع چنين مشاهدات و کراماتي از آن مضجع شريف، اين اطمينان (اگر نگوييم يقين) براي انسان حاصل مي شود که آنجا دختري از دختران امام حسين عليه السلام با قدر و منزلت فراوان آرميده است و بر ما لازم است آن را احترام کرده و مقامش را ارج نهيم.

 

پي نوشت ها:

1. منظور ما کتابهايي هستند که در حال حاضر ما به آنها دسترسي داريم؛ زيرا اين احتمال هست که در اين زمينه منابع کهن تري وجود داشته يا دارد که ما به دلايلي به آنها دسترسي نداريم.

2. لباب الأنساب : ج 1 ص 355

3. الملهوف : ص 141

4. احتمالاً رُقَيّه ، يكى ديگر از دختران امام على عليه السلام است (تاريخ الطبرى: ج 5 ص 154، تهذيب الكمال: ج 2ظ  ص 479) كه همسر مسلم بن عقيل عليه السلام نيز بوده (نسب قريش: ص 45) و در كربلا نيزحضور داشته است.

5. دانش نامه امام حسين عليه السلام ج1 ص384

6. حسن بن على طبرى مؤلف تحفة الابرار و كامل بهايى است كه تا سال 701 در حيات بوده است.

7. ظاهرا مقصود ، كتاب الحاوية ، نوشته قاسم بن محمد بن احمد سُنّى است (ر . ك : فوائد رضويّه : ص 112)

8. كامل بهايى : ج 2 ص 179 .

9. مِنديل برگرفت : دستمال را برداشت

10. روضة الشهدا : ص 389.

11.  حرير

12. المنتخب ، طريحى: ص136 .

13. وى ، تأليف اين كتاب را در سال 1319 ق ، آغاز كرده است .

14. شعشعة الحسيني : ج 2 ص 171 .

15. با فرض بر صحت وقوع و صدق ناقلين آن




[ چهارشنبه 11 آذر 1394 ] [ ] [ داستانی ]

[ نظرات (1) ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه